Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 256 (42 milliseconds)
English
Persian
eke
اضافه کردن بر
Search result with all words
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
graphics
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
gerund
اسمی که از اضافه کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
add
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
adds
اضافه کردن
aggravate
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravated
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravates
اضافه کردن خشمگین کردن
augment
اضافه کردن تقویت کردن
augmented
اضافه کردن تقویت کردن
augmenting
اضافه کردن تقویت کردن
augments
اضافه کردن تقویت کردن
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
overload
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
زیاد بار کردن اضافه بار
overloads
زیاد بار کردن اضافه بار
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
imburse
اضافه کردن
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
overdraw
اضافه برداشت کردن
step up
اضافه کردن
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
superadd
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superaddition
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
add
اضافه کردن
append
اضافه کردن
subjoin
اضافه کردن
Other Matches
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
plusage
اضافه
excesses
اضافه
spare
اضافه
excess
اضافه
plussage
اضافه
increased
اضافه
increase
اضافه
increases
اضافه
additions
اضافه
addition
اضافه
in a. to
به اضافه
surplus
اضافه
spared
اضافه
surpluses
اضافه
in addition to
<prep.>
به اضافه
extra
اضافه
extra-
اضافه
extras
اضافه
overplus
اضافه
increscent
اضافه
augmentation
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
special
<adj.>
اضافه
overdraft
اضافه برداشت
overload
اضافه بار
surcharge
اضافه بها
surcharge
اضافه بار
overloaded
اضافه فرفیت
surcharges
اضافه بها
surcharges
اضافه بار
overloaded
اضافه بار
possessives
حالت اضافه
overpopulation
اضافه جمعیت
overdrafts
اضافه برداشت
possessive
حالت اضافه
overshoot
اضافه جهش
affixes
اضافه نمودن
overloads
اضافه فرفیت
overshooting
اضافه جهش
overloading
اضافه بار
overloads
اضافه بار
service charge
اضافه کار
furthermore
<adv.>
اضافه بر این
salary increase
اضافه حقوق
additionally
<adv.>
اضافه بر این
forby
<adv.>
اضافه بر این
overloading
اضافه فرفیت
besides
<adv.>
اضافه بر این
aside from that
<adv.>
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
overloading
بارگذاری اضافه
further
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
in addition
<adv.>
اضافه بر این
overload
اضافه فرفیت
on to
<adv.>
اضافه بر این
on top of that
<adv.>
اضافه بر این
beyond that
<adv.>
اضافه بر این
what is more
<adv.>
اضافه بر این
over and above
<adv.>
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
اضافه بر این
moreover
<adv.>
اضافه بر این
overloading
اضافه بارگذاری
preposition
حرف اضافه
accesses
الحاق اضافه
accessing
الحاق اضافه
budget surplus
اضافه بودجه
over load
اضافه بار
confession and avoidance
به ان اضافه میکند
added
اضافه شده
accessed
الحاق اضافه
excesses
اضافه مازاد
premiums
اضافه ارزش
prepositions
حرف اضافه
premium
اضافه ارزش
added to that
اضافه بران
overvoltage
اضافه ولتاژ
per
حروف اضافه
overtimer
اضافه کار کن
overproduction
اضافه تولید
overpotential
اضافه ولتاژ
excess
اضافه مازاد
access
الحاق اضافه
overtime
اضافه کاری
overtime
اضافه کار
surtax
اضافه مالیات
affixing
اضافه نمودن
genitive
حالت اضافه
widening
اضافه پهنا
overcharging
اضافه هزینه
excess luggage
اضافه بار
excess price
اضافه قیمت
overcharges
اضافه هزینه
superimposable
قابل اضافه
superimposable
اضافه شدنی
overcharged
اضافه هزینه
overcharge
اضافه هزینه
margin product
اضافه محصول
overshoots
اضافه جهش
gen
حالت اضافه
affixed
اضافه نمودن
affix
اضافه نمودن
exeed
اضافه شدن از
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
capital gains
اضافه ارزش سرمایه
overload circuit switch
فیوز اضافه بار
over reinforcement
اضافه ارماتورگذاری شده
overload principle
اصل اضافه باری
over time pay
مزد اضافه کاری
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
over time pay
پول اضافه کار
overbreak
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
overload circuit breaker
فیوز اضافه بار
repositional
مانند حرف اضافه
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
play down
بازی در وقت اضافه
postpositive preposition
حرف اضافه الحاقی
extra bed
تخت خواب اضافه
additional bed
[accommodation of persons]
تخت خواب اضافه
prepositionally
بطور حرف اضافه
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
effusions
اضافه جریان بزور
effusion
اضافه جریان بزور
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
overshooting
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
pad the bill
<idiom>
اضافه شدن هزینههای کاذب
unjustified
که با کامپیوتر اضافه شده است
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
leap day
روز اضافه در سال کبیسه
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
accession
شیی ء اضافه یا الحاق شده
forfeiture of premiums
ضرر اضافه ارزش سهام
latent
اضافه ازفرفیت بار موجود
producer surplus
اضافه ارزش تولید کننده
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
repositional
با حروف اضافه اغاز شده
inseparable preposition
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
overshoot
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
net worth tax
مالیات بر اضافه ارزش دارائی
overtime pay
مزد یا حقوق اضافه کاری
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
spared
ذخیره اضافه براحتیاج انی
spare
ذخیره اضافه براحتیاج انی
overshoots
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
premium statement
صورت اضافه ارزش سهام
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
overhead personnel
پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
raises
ترقی دادن اضافه حقوق
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
ad
حرف اضافه لاتینی بمعنی
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
overdrafts
دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
increments
مقدار عدد اضافه شده به ثبات
overdraft
دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
cost and frieght
قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
eager beaver
<idiom>
شخص همیشه داوطلب کار اضافه
additional
آنچه جمع شده یا اضافه است
super numerary
نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
surcharges
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
addend
عدد اضافه شده به حاصل در جمع
surcharge
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
increment
مقدار عدد اضافه شده به ثبات
overweight
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
c i f
قیمت کالا به اضافه هزینه بیمه و
odd man out
<idiom>
آدم
[چیز]
اضافه یا زاید
[در گروهی از آدمها]
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
gap
عدد اضافی که به یک گروه داده اضافه میشود.
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
gaps
عدد اضافی که به یک گروه داده اضافه میشود.
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
dopant
مادهای که در فرایند تغلیظ اضافه میشود doping
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
surcharged wall
دیوار محافظ که بار اضافه راحمل میکند
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
multiplication
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
grace note
نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
retrofit
وسیله یا امکانی که به سیستم اضافه میشود.تا آنرا بروزکند
doped
قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Could you put an extra bed in the room?
آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
additives
مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
long pull
اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
retrofit
بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
binder
ذرات خاک رسی که جهت چسبندگی به شن و ماسه اضافه میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com