Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
Other Matches
figure on
اطمینان داشتن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
infest
ول نکردن
to keep it up
ول نکردن
infested
ول نکردن
infesting
ول نکردن
infests
ول نکردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
disbelieve
باور نکردن
withdraws
قبول نکردن
discountenance
تصویب نکردن
square deal
تقلب نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
discommend
توصیه نکردن
to keep one's distance
اشنایی نکردن
withdraw
قبول نکردن
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
to be d. to
توجه نکردن به
square deals
تقلب نکردن
rejection
قبول نکردن
disobeying
اطاعت نکردن
disbelieving
باور نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
disobey
اطاعت نکردن
disoblige
ممنون نکردن
disbelieves
باور نکردن
disbelieved
باور نکردن
to make no mention of
ذکر نکردن
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
indulged
مخالفت نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
disassociate
همکاری نکردن
disclaims
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disclaimed
قبول نکردن
disclaim
قبول نکردن
missfire
عمل نکردن
indulges
مخالفت نکردن
disassociated
همکاری نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
abort
ریشه نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
indulging
مخالفت نکردن
disassociating
همکاری نکردن
indulge
مخالفت نکردن
disapproves
تصویب نکردن
disapprove
تصویب نکردن
disassociates
همکاری نکردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
standpat
ورق عوض نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
to lose interest
جلب توجه نکردن
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
missfire
عمل نکردن گلوله
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
understating
حقیقت را افهار نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
understate
حقیقت را افهار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
failures
عمل نکردن گیر سلاح
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
underplay
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to fall over
[computer, programme, ...]
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
welch
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
trusted
اطمینان
assurance
اطمینان
trust
اطمینان
security
اطمینان
confidence
اطمینان
confidences
اطمینان
certitude
اطمینان
trustingly
با اطمینان
assurances
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
safety
اطمینان
sureties
اطمینان
certainties
اطمینان
certainty
اطمینان
fideism
اطمینان
affiance
اطمینان
certes
اطمینان
trusts
اطمینان
surety
اطمینان
instable
بی اطمینان
assuredness
اطمینان
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
factor of safety
عامل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
bleeder valve
شیر اطمینان
trusty
اطمینان بخش
confidence limits
حدود اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
valid
قابل اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
assurable
قابل اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
solid
قابل اطمینان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com