English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
afforcement اعزام نیروی امداد
Other Matches
relief امداد
road assistance امداد جادهای
admision rate میزان اعزام به بهداری نواخت سالیانه اعزام به بهداری
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
despatching اعزام
despatched اعزام
dispatching اعزام
despatches اعزام
send out اعزام
dispatched اعزام
dispatch اعزام
dispatches اعزام
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
dispatched اعزام کردن
dispatched اعزام داشتن
dispatch اعزام یکانها
dispatch اعزام کردن
dispatch اعزام داشتن
despatching اعزام یکانها
dispatches اعزام داشتن
detaches اعزام کردن
dispateh اعزام کردن
detaching اعزام کردن
dispatches اعزام یکانها
dispatcher اعزام کننده
detach اعزام کردن
dispatches اعزام کردن
dispatched اعزام یکانها
despatching اعزام کردن
embassage اعزام سفیر
unattached اعزام نشده
to send away اعزام داشتن
send out اعزام کردن
to tell off اعزام کردن
sends اعزام داشتن
sending اعزام داشتن
send اعزام داشتن
despatched اعزام داشتن
despatched اعزام کردن
despatched اعزام یکانها
despatches اعزام کردن
despatching اعزام داشتن
despatches اعزام یکانها
despatches اعزام داشتن
to send upon an e به سفارت اعزام کردن
dispatcher اعزام کننده امکانات
despatch ارسال کردن اعزام
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
committing اعزام داشتن برای
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
committed اعزام داشتن برای
commit اعزام داشتن برای
commits اعزام داشتن برای
transfer station محل اعزام افراد
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
sending state کشور اعزام کننده پرسنل
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
The convicts are being sent to concentration camps . محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
probationers زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationer زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
dispatch route جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
jetted نیروی جت
jets نیروی جت
jet نیروی جت
total force نیروی کل
jet propulsion نیروی جت
jetting نیروی جت
power of production نیروی تولید
field force نیروی میدانی
electromotive force نیروی الکتروموتوری
normal force نیروی عمودی
nonaxial force نیروی غیرمحوری
electromotive force نیروی برقرانی
police power نیروی پلیس
amphibious force نیروی اب خاکی
nuclear power نیروی هستهای
police power نیروی انتظامی
fire power نیروی اتش
albedo نیروی بازتابش
osmotic force نیروی اسمزی
osmotic force نیروی راند
paratroop نیروی چترباز
electrostatic force نیروی الکتروستاتیکی
people forces نیروی پایداری
resutant force نیروی خالص
army of occupation نیروی اشغالگر
mana نیروی جادویی
marine forces نیروی تفنگدار
eccentric force نیروی برونگرا
mechanized force نیروی مکانیزه
muscularly با نیروی ماهیچه
effective force نیروی موثر
naval forces نیروی دریایی
net force نیروی برایند
net force نیروی خالص
resutant نیروی برایند
elanvital نیروی حیاتی
elastic force نیروی ارتجاع
electric force نیروی الکتریکی
resutant نیروی خالص
resutant force نیروی برایند
man power نیروی انسانی
propellent نیروی محرکه
propelling force نیروی پیشران
air force نیروی هوایی
air forces نیروی هوایی
retentiveness نیروی نگاهداری
repulsion force نیروی دافعه
explosive force نیروی انفجار
reserve force نیروی احتیاط
resistive force نیروی مقاوم
restoring force نیروی بازگرداننده
navies نیروی دریایی
navy نیروی دریایی
exchange force نیروی تبادلی
equilibrant نیروی متعادل
external force نیروی بیرونی
psychic force نیروی روحی
adhesive force نیروی چسبندگی
adhesive force نیروی چسبنده
adhesive stress نیروی چسبندگی
adhesiveness نیروی چسبندگی
advance force نیروی پیشروی
psychic energy نیروی روانی
pulling power نیروی کشش
tractive power نیروی کشش
external force نیروی خارجی
yoghourts نیروی ذخیره
yoghurt نیروی ذخیره
emf نیروی برقرانی
yoghurts نیروی ذخیره
yogurts نیروی ذخیره
radiant energy نیروی موجی
purchase element نیروی منتجه
retentive power or memory نیروی ضبط
man power نیروی مردانه
hoisting power نیروی صعودی
labor نیروی کارگری
juvenility نیروی جوانی
blocking force نیروی سد کننده
joint force نیروی مشترک
concurrent force نیروی همرس
impact force نیروی برخورد
compressive force نیروی تراکمی
body force نیروی حجمی
conservation force نیروی باقی
labor نیروی انسانی
labor force نیروی کار
coulombic force نیروی کولنی
coulomb force نیروی کولنی
holding force نیروی بازدارنده
coriolis force نیروی کوریولیس
hydro نیروی محرکه اب
contractile force نیروی انقباضی
impact force نیروی ضربهای
brake horsepower نیروی ترمز
brake pressure نیروی ترمز
internal force نیروی داخلی
inertial force نیروی ماند
inertial force نیروی لختی
cohesive force نیروی همدوسی
cohesive force نیروی همچسبی
cohesive force نیروی چسبندگی
internal force نیروی درونی
internal voltage نیروی الکتروموتوری
buoyant force نیروی شناورسازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com