Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
applicative	اعمال کردنی
Other Matches
wadeable	کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
agent	مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents	مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency	مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing	مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
erasable	قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
doable	کردنی
discountable	کم کردنی
confutable	رد کردنی
solvency	حل کردنی
rebuttable	رد کردنی
challengeable	رد کردنی
refutable	رد کردنی
rejectable	رد کردنی
rebuttable	رو کردنی
forfoitable	گم کردنی
separable	جدا کردنی
concealable	پنهان کردنی
compellable	مجبور کردنی
collectible	جمع کردنی
compassable	احاطه کردنی
relatable	نقل کردنی
collectable	جمع کردنی
communicable	ابلاغ کردنی
storable	انبار کردنی
repealable	لغو کردنی
condemnable	محکوم کردنی
resectable	قطع کردنی
subjugable	مطیع کردنی
subduable	مطیع کردنی
conceivable	تصور کردنی
steerable	هدایت کردنی
covetable	طمع کردنی
spottable	پیدا کردنی
spendable	خرج کردنی
smokeable	دود کردنی
smokable	دود کردنی
believable	باور کردنی
impotable	وارد کردنی
contrivable	تدبیر کردنی
constrainable	مجبور کردنی
seizable	ضبط کردنی
sinkable	نشست کردنی
satisfiable	راضی کردنی
submergible	غوطه ور کردنی
includable	شامل کردنی
calculable	حساب کردنی
partible	جدا کردنی
opposable	مخالفت کردنی
operable	عمل کردنی
insurable	بیمه کردنی
adoptable	اتخاذ کردنی
interpretable	تفسیر کردنی
issuable	صادر کردنی
abolishable	منسوخ کردنی
iterable	تکرار کردنی
suggestible	اشاره کردنی
suggestible	پیشنهاد کردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
notifiable	اخطار کردنی
leasable	اجاره کردنی
dispensable	صرفنظر کردنی
dispensable	معاف کردنی
participable	شرکت کردنی
appraisable	قیمت کردنی
assumable	فرض کردنی
referable	مراجعه کردنی
receivable	دریافت کردنی
quotable	نقل کردنی
punishability	مجازات کردنی
tactile	لمس کردنی
includible	شامل کردنی
predicable	اطلاق کردنی
preachable	وعظ کردنی
pracitcable	گذار کردنی
inducible	وادار کردنی
inflictable	تحمیل کردنی
inscribable	محاط کردنی
persuasible	وادار کردنی
persuadable	وادار کردنی
assurable	بیمه کردنی
leviable	وضع کردنی
credible	باور کردنی
excludable	محروم کردنی
extinguishable	خاموش کردنی
extraditable	تسلیم کردنی
refillable	دوباره پر کردنی
escapable	فرار کردنی
farmable	زراعت کردنی
fair game	مسخره کردنی
erectile	راست کردنی
wettable	خیس کردنی
weighable	وزن کردنی
interchangeable	با هم عوض کردنی
wadable	توده کردنی
erasable	پاک کردنی
fellable	قطع کردنی
wadable	کپه کردنی
vindicatory	ثابت کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
suitable <adj.>	مصرف کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
enunciable	اعلام کردنی
declinable	صرف کردنی
tarnishable	کدر کردنی
triable	ازمایش کردنی
devisable	تعبیه کردنی
defeasible	فسخ کردنی
thinkable	فکر کردنی
deprivable	محروم کردنی
tameable	رام کردنی
tamable	رام کردنی
surmountable	برطرف کردنی
suppressible	متوقف کردنی
denotable	دلالت کردنی
supposable	فرض کردنی
demurrable	اشکال کردنی
tractable	رام کردنی
conquerable	فتح کردنی
eliminable	بیرون کردنی
framable	درست کردنی
fleeceable	لخت کردنی
filtrable	صافی کردنی
importable	وارد کردنی
violable	غصب کردنی
defensible	دفاع کردنی
fixable	محکم کردنی
filterable	صافی کردنی
palpable	پرماسیدنی حس کردنی
tangible	لمس کردنی
vindicable	حمایت کردنی
tangibly	لمس کردنی
applications	اعمال
exertion	اعمال
application	اعمال
exertions	اعمال
acts	اعمال
exercising	اعمال
doings	اعمال
exercising a right	اعمال حق
exercise	اعمال
exercised	اعمال
exercises	اعمال
undertakings	اعمال
contrivable	اختراع کردنی اندیشیدنی
exigible	خواستنی مطالبه کردنی
impugnable	رد کردنی قابل تکذیب
eradicable	قلع و قمع کردنی
bills receivable	براتهای دریافت کردنی
get at able	یافتنی پیدا کردنی
likly	باور کردنی احتمالی
perceivable	مشاهده کردنی دیدنی
sinkable	غرق کردنی یاشدنی
fixture	لوازم نصب کردنی
traceable	جستجو کردنی یافتنی
injection	داروی تزریق کردنی
supposable	تصور کردنی مفروض
missile	اسلحه پرتاب کردنی
missiles	اسلحه پرتاب کردنی
reprouducible	دوباره درست کردنی
saveable	پس انداز کردنی اندوختنی
perceivable	درک کردنی محسوس
likeliest	باور کردنی احتمالی
manipulatory	با دست درست کردنی
manageably	بطور اداره کردنی
likelier	باور کردنی احتمالی
likely	باور کردنی احتمالی
pracitcable	عبور کردنی گذشتنی
tax-deductible	کسر کردنی از مالیات
manipular	با دست درست کردنی
exertions	اعمال زور
takeover	اعمال کنترل
impressment	اعمال زور
exercising force	اعمال زور
takeovers	اعمال کنترل
willable	قابل اعمال
exertion	اعمال زور
the galleys	اعمال شاقه
to have the pull of	اعمال نفوذکردن بر
hard labor	اعمال شاقه
lobbying	اعمال نفوذ
apply	اعمال کردن
applies	اعمال کردن
workable	قابل اعمال
applying	اعمال کردن
exerting	اعمال کردن
galleys	اعمال شاقه
hard labour	اعمال شاقه
peonage	اعمال شاقه
preventative actions	اعمال بازدارنده
applier	اعمال کننده
exerts	اعمال کردن
applicator	اعمال کننده
exerted	اعمال کردن
exert	اعمال کردن
applicatory	اعمال شدنی
showing partial views	اعمال نظر

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com