Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (2 milliseconds)
English
Persian
neural induction
القای عصبی
Other Matches
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
electrical induction
القای برقی
magnetic induction
القای مغناطیسی
expression
القای حالت
manual override
القای دستی
negative induction
القای منفی
electrodynamic induction
القای الکترودینامیک
electromagnetic induction
القای الکترومغناطیسی
mutual induction
القای متقابل
electrostatic induction
القای الکتروستاتیکی
expressions
القای حالت
electromagnetic induction
القای الکترو مغناطیسی
instill doubts into one's mind
القای شبهه کردن
misrepresent a case
القای شبهه کردن
coefficient of mutual induction
ضریب القای متقابل
faradize
بوسیله القای برق معالجه کردن
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
twitchy
عصبی
abnerval
عصبی
overwrought
عصبی
nervous
عصبی
engram
رد عصبی
neurogram
رد عصبی
neural
عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
nervelessness
بی عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
uptight
عصبی
neurotic
عصبی
neural bond
پیوند عصبی
neural circuit
مدار عصبی
ganglion
غده عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
interneuron
داخل عصبی
interneural
داخل عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
neural network
شبکه عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
neural arc
قوس عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
neurofibril
تار عصبی
nerve fibre
تار عصبی
neuritis
التهاب عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nerve current
جریان عصبی
nervelessly
از روی بی عصبی
nerve center
مرکز عصبی
nerve cell
سلول عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
nerve block
وقفه عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
willies
حمله عصبی
nervous systems
دستگاه عصبی
nerves
رشته عصبی
nerve
رشته عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
nerve ending
پایانه عصبی
neurons
یاخته عصبی
neuron
یاخته عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
shocks
حمله عصبی
shock
حمله عصبی
Relax!
عصبی نشو!
neuralgia
درد عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
causalgia
سوزش عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
nerve tissue
بافت عصبی
shocked
حمله عصبی
plexus
شبکه عصبی
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
preganglionic
قبل از عقده عصبی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
neurogenic
دارای ریشه عصبی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
neurotic
دچار اختلال عصبی
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
cns
دستگاه عصبی مرکزی
tensed
عصبی وهیجان زده
tenser
عصبی وهیجان زده
tenses
عصبی وهیجان زده
tensest
عصبی وهیجان زده
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
tensing
عصبی وهیجان زده
commissure
بافت عصبی رابط
tense
عصبی وهیجان زده
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
hysteria
هیستری حمله عصبی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
tract
دسته تار عصبی
tracts
دسته تار عصبی
discharges
شلیک عصبی تخلیه
jittery
وحشت زده و عصبی
nervous
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
tie up in knots
<idiom>
کسی را عصبی ونگران کردن
autonomic
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی خود کار
ans
دستگاه عصبی خود مختار
psychoneural parallelism
توازی نگری روانی- عصبی
oxime
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
liminal
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
preganglionic
وابسته به جلو عقده عصبی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی خود مختار
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
neurocirculatory asthenia
ضعف عصبی- گردش خونی
dendrite
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
solar plexus
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
parasympathetic
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
parasympathetic
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neuromuscular
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve bundle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neurons
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum bundle
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cybernetics
مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
antineuritic
برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com