English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
pardoable امرزش پذیر قابل بخشش
Other Matches
remission of sins بخشش یا امرزش گناهان
absolvable بخشش پذیر
forgivable بخشیدنی بخشش پذیر
excusable قابل بخشش و معافیت بخشیدنی
irremissible بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
miscible قابل اختلاط حل پذیر
filterable قابل پالایش تصفیه پذیر
filtrable قابل پالایش تصفیه پذیر
hereditable قابل توارث وارثت پذیر
ductile قابل انبساط شکل پذیر
divisible قابل قسمت بخش پذیر
propitiable قابل تسکین استمالت پذیر
commutable دگرگونی پذیر قابل تبدیل
pracitcable قابل اجرا صورت پذیر
dependable قابل اعتماد توکل پذیر
reproducible قابل تولید مجدد تجدید پذیر
inelastic غیر قابل انعطاف تغییر نا پذیر
transpirable قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
bondable قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر
subdividable قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
remittal امرزش
clemency امرزش
shrive امرزش
remission امرزش
pardons امرزش گذشت
pardonableness امرزش پذیری
pardoning امرزش گذشت
pardoned امرزش گذشت
pardon امرزش گذشت
to ask pardon for one'ssins برای گناهان خود طلب امرزش طلبیدن
cards فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
postscript زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscripts زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
exhaustable resources منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
shapable شکل پذیر قابل شکل گیری
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
inferrible قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferable قابل استنتاج استنتاج پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
pardons بخشش
gratia بخشش
baksheesh بخشش
remission بخشش
grant بخشش
granted بخشش
grants بخشش
givig بخشش
profusion بخشش
forgiveness بخشش
pities بخشش
dotation بخشش
boon بخشش
boons بخشش
bountifulness بخشش
munificence بخشش
pardon بخشش
bestowment بخشش
clemency بخشش
lot بخشش
pitied بخشش
largess بخشش
pardoning بخشش
pardoned بخشش
bounty بخشش
benefaction بخشش
released بخشش
endowments بخشش
donation بخشش
donations بخشش
bestowal بخشش
gift بخشش
gifts بخشش
pity بخشش
releases بخشش
absolution بخشش
release بخشش
endowment بخشش
generosity بخشش
remittal بخشش
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
gifted دارای بخشش
magneficence بخشش کرم
irremissibility بخشش ناپذیری
forgivingly از روی بخشش
debt forgiveness بخشش بدهکای
apanage متعلفات بخشش
beneficence بخشش نیکوکاری
absolutory بخشش امیز
debt cut بخشش بدهکای
debt relief بخشش بدهکای
grace بخشش بخت
mercy بخشش مرحمت
to ask for quarter بخشش طلبیدن
gracing بخشش بخت
graced بخشش بخت
graces بخشش بخت
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
pardoned بخشش فرمان عفو
pardon بخشش فرمان عفو
irremissibly بطور بخشش ناپذیر
pardons بخشش فرمان عفو
deprecation دعای بخشش یاشفاعت
pardoning بخشش فرمان عفو
donatory گیرنده بخشش یاهدیه یاهبه
haircut بخشش بدهکای [اصطلاح مجازی]
I think we are out of the woods. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
acquest مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
achievable قابل وصول قابل تفریق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل معرفی قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
sensible قابل درک قابل رویت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
soluble حل پذیر
cleavable رخ پذیر
pliable خم پذیر
pi acceptor پی پذیر
solvable حل پذیر
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
colourable رنگ پذیر
irresoluble تجیزیه نا پذیر
commensurable تناسب پذیر
chromatophil رنگ پذیر
associable انس پذیر
achievable <adj.> انجام پذیر
contractible انقباض پذیر
defensible دفاع پذیر
colorable رنگ پذیر
cogitable اندیشه پذیر
interchangeably بطورتبادل پذیر
consolable تسلی پذیر
indissoluble تجزیه نا پذیر
inevitable چاره نا پذیر
irremeable برگشت نا پذیر
miscible امتزاج پذیر
compressible تراکم پذیر
contrivable <adj.> انجام پذیر
computable محاسبه پذیر
avoidable اجتناب پذیر
ascertainable اثبات پذیر
shock absorbers ضربه پذیر
inexhaustible خستگی نا پذیر
able to take a load <adj.> بار پذیر
despicable نکوهش پذیر
commutative جابجایی پذیر
miscible امیزش پذیر
assailable هجوم پذیر
shock absorber ضربه پذیر
curable علاج پذیر
coercible اجبار پذیر
doable <adj.> صورت پذیر
maintainable نگهداشت پذیر
chargeable اتهام پذیر
magnetizable مغناطیس پذیر
contrivable <adj.> صورت پذیر
practicable <adj.> امکان پذیر
sensitive نفوذ پذیر
limitable محدودیت پذیر
achievable <adj.> صورت پذیر
palpable پرماس پذیر
tangible پرماس پذیر
tangibly پرماس پذیر
available دسترس پذیر
impressionable تاثر پذیر
skittish تغییر پذیر
liquefiable گداز پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> امکان پذیر
manageable <adj.> امکان پذیر
feasible <adj.> امکان پذیر
contractile ترنج پذیر
achievable <adj.> امکان پذیر
contrivable <adj.> امکان پذیر
manageable <adj.> صورت پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com