Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (8 milliseconds)
English
Persian
somedeal
اندکی نسبتا
Other Matches
rather
نسبتا
sort of
نسبتا
relatively
نسبتا"
comparatively
نسبتا
semiarid
نسبتا کم اب
wettish
نسبتا تر
halfway
اندکی
weeing
اندکی
partially
اندکی
some
اندکی
dab
اندکی
dabs
اندکی
wees
اندکی
wee
اندکی
eftsoons
اندکی پس از ان
slightly
اندکی
dabbed
اندکی
wait a bit
اندکی
awhile
اندکی
thickly
نسبتا ضخیم
yellowy
نسبتا زرد
widish
نسبتا وسیع
coolish
نسبتا خنک
thinnish
نسبتا لاغر
thickish
نسبتا ضخیم
oldish
نسبتا پیر
goodish
نسبتا خوب
subaquatic
نسبتا ابزی ا
prettyish
نسبتا زیبا
poorish
نسبتا ضعیف
poorish
نسبتا فقیر
nowhere near
نسبتا دور
lightish
نسبتا روشن
lightish
نسبتا سبک
stiffish
نسبتا سخت
slowish
نسبتا کند
strongish
نسبتا قوی
hypothermal
نسبتا گرم
tallish
نسبتا بلند
biggish
نسبتا بزرگ
andante
نسبتا ملایم
youngish
نسبتا جوان
andante
نسبتا اهسته
considerably
نسبتا"زیاد
largish
نسبتا بزرگ
darkish
نسبتا تاریک
modest
معتدل نسبتا کم
smallish
نسبتا کوچک
half made
اندکی دیوانه
latish
اندکی دیر
dankish
اندکی نمسار
parboils
اندکی جوشاندن
parboiling
اندکی جوشاندن
loudish
اندکی بلند
few
اندکی از کمی از
parboiled
اندکی جوشاندن
parboil
اندکی جوشاندن
just
اندکی پیش
choppy
اندکی متلاطم
half mad
اندکی دیوانه
fewest
اندکی از کمی از
high
اندکی فاسد
highest
اندکی فاسد
right before
اندکی پیش
just before
اندکی پیش
peckish
[British English]
[colloquial]
<adj.>
اندکی گرسنه
dampish
اندکی نمسار
dryish
اندکی خشک
highs
اندکی فاسد
duskish
اندکی تاریک
eftsoon
اندکی پس ازان
fewer
اندکی از کمی از
sweetish
چیز نسبتا شیرین
heavy-set
چهارشانه و نسبتا چاق
fair
نسبتا خوب متوسط
flattish
نسبتا خنک یابیمزه
fairest
نسبتا خوب متوسط
partly
نسبتا دریک جزء
fairer
نسبتا خوب متوسط
enough
باندازهء کافی نسبتا
fairs
نسبتا خوب متوسط
wait a minute
اندکی صبر کنید
dullish
اندکی تیره یاکمرنگ
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
wait a second
اندکی صبر کنید
ten kilometres and more
ده کیلومتر و اندکی بالا
narrowish
اندکی تنگ یا باریک
lie off
اندکی دور از کشتی
good
معتبر موجه نسبتا" زیاد
large-scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
deprossion
منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
large scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
frigid
دارای اندکی تمایل جنسی
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
orthocephalic
دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
clothesline
ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
gambusia
ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
gallinipper
حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
put some milk to your tea
اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
wind shadow
منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
he is always a little peculiar
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to fang a pump
براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
acerbic
<adj.>
انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
anthracite
زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
crab
پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crabs
پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
ectoplasm
طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
chrome dyes
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
p channel mos
تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
true he is somewhat stingy....
راست است که اندکی خسیس است ولی ...
jijim
[cicim]
جاجیم
[دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
filikli
[نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com