Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
English
Persian
the well was a bad producer
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
Other Matches
it was nothing short of
کم از.....نبود
if i had thought of that
نبود
he did the wrong thing
نبود
lack of incentive
نبود انگیزه
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.
دل تو دلم نبود
it wasnot for noyhing that
بی خود نبود که
he did not dislike itŠt.
بی میل نبود
no offences was meant
توهین نبود
there was not a soul
ذی نفسی انجا نبود
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
there was no mail to day
امروز پست نبود
he was not inclined to go
مایل برفتن نبود
he did not dislike itŠt.
ولی بی میل هم نبود
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
I had completely forgotten .
هیچ یادم نبود
once upon a time
یکی بودیکی نبود
it did not profit me
مرا سودمند نبود
it was all quiet in london
درلندن خبری نبود
it was an incorrect procedure
جریانش درست نبود
it was no better
هیچ بهتر نبود
it was not p to do that
کردن انکارمصلحت نبود
Unfortunately it was not to be .
متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
neither report was correct
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
that is no new
اینکه خبر تازهای نبود
i'm sure i did not mean it
باور کنیدمقصودم این نبود
It wasnt much of a dinner .
زیاد شام مهمی نبود
Nobody was there but me.
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
He was I'll advised to quit (resign).
صلاحش نبود که استعفا ء دهد
There wasnt a thing to eat.
هیچ چیز نبود که بخوریم
She wasn't any too pleased about his idea.
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
that was a quasi war
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The food was not fit to eat.
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
he was in a good temper
توی غیظ نبود خلقش بجا بود
It was warm , but not hot .
هوا گرم بود ولی داغ نبود
parapherna
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
goodness
خوبی
niceties
خوبی
Excellencies
خوبی
nicety
خوبی
agreeableness
خوبی
charmingness
خوبی
agreeability
خوبی
goodliness
خوبی
admirableness
خوبی
Excellency
خوبی
primeness
خوبی
wellness
خوبی
niceness
خوبی
our library is well stocked
خوبی دارد
the watch is warranted
خوبی ساعت
I made a decent profit.
سود خوبی بر دم
poverty is a good test
خوبی است
the work was well paid
پول خوبی
excellence
خوبی تفوق
graced
زیبایی خوبی
graces
زیبایی خوبی
gracing
زیبایی خوبی
a nice guy
آدم خوبی
as good as
بهمان خوبی
bovarism
بوواری خوبی
fineness
لطافت خوبی
lambhood
بره خوبی
epicurus
و خوبی است
with the best of them
<idiom>
به خوبی هرکس
a nice guy
مرد خوبی
good wishes
ارزوی خوبی
grace
زیبایی خوبی
Both of us will make a good team.
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
He writes well . he wields a formidable pen .
قلم خوبی دارد
cash cow
<idiom>
منبع خوبی از پول
kick up one's heels
<idiom>
زمان خوبی داشتن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
worse for wear
<idiom>
نهبه خوبی جدیدتر
out of kilter
<idiom>
دربالانس خوبی نبودن
feel like a million dollars
<idiom>
احساس خوبی داشتن
He pocketed a tidy sum.
پول خوبی به جیب زد
maintained
به خوبی مراقبت شده
maintain
به خوبی مراقبت شده
He is a good ( nice ) fellow(guy)
اوآدم خوبی است
they put up a good fight
جنگ خوبی کردند
what a nice man he is!
چه ادم خوبی است !
maintains
به خوبی مراقبت شده
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
he is a bad husband
خانه دار خوبی نیست
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
have an eye for
<idiom>
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to set a good example
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
to pocket a tidy sum
<idiom>
پول خوبی به جیب زدن
She has been a good wife to him.
همسر خوبی برایش بوده
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
Good number !
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
What find bath.
عجب حمام خوبی است
It is avery good ( an original ) idea.
فکر بسیار خوبی است
He has a good permanent job.
شغل ثابت خوبی دارد
I got good marks in the exams .
نمرات خوبی درامتحان آوردم
qualities
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
paragon
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
fizzle out
<idiom>
خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
we went for a good round
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
paragons
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch.
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
He left a great name behid him .
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
We all think he is very nice.
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organizations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise
<idiom>
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
he was nothing of an expert
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
optical
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
he that will not when he may when he will he shall have nay
<proverb>
چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan
فراهان
[این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com