English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (2 milliseconds)
English Persian
I dont smoke at all. اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
Other Matches
smokes استعمال دود استعمال دخانیات
smoke استعمال دود استعمال دخانیات
smoking استعمال دخانیات
The habit of smoking. عادت به استعمال دخانیات
nicotian استعمال کننده دخانیات
to smoke oneself sick از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
smoker واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smokers واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
tobacco دخانیات
tobacco department اداره دخانیات
smokers اهل دخانیات
smoker اهل دخانیات
radiologists متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
i am only middling بد نیستم
i am not of his mind نیستم
iam pretty well بد نیستم
i am not good at sums نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
I'm not worth it. من در حد اون نیستم.
i am not a with him با او اشنا نیستم
non placer موافق نیستم
I am not your maid. نوکرت که نیستم.
i do not belong here من اهل اینجا نیستم
but don't hold me to it [idiom] ولی مطمئن نیستم
i am unused to that noise من به ان صدا اشنا نیستم
I am not as mad as all that . آنقدها هم دیوانه نیستم
I am not worried about it. من در موردش نگران نیستم.
i am unwilling to go راضی نیستم بروم
i am unwilling to go مایل نیستم بروم
I'm uneasy about it. من باهاش راحت نیستم.
I wasn't born yesterday. <idiom> من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
I'm not too keen on it. <idiom> من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I wasn't born yesterday. <idiom> من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
I am not aware of that. <idiom> درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Such things just dont interest me. توی این خطها نیستم
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
iam out of practice چندی است که وارد کار نیستم
iam not in prac tice چندی است وارد کار نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
I am not much of a cinema-goer. زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
Count me out . دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
applications استعمال
application استعمال
expenditure استعمال
employment استعمال
use استعمال
uses استعمال
usages عرف استعمال
ill usage سوء استعمال
ill use بد استعمال کردن
law of use قانون استعمال
misapplication استعمال بیجا
value in use ارزش استعمال
user cost هزینه استعمال
use value ارزش استعمال
unworn استعمال نشده
tutoyer استعمال کردن
riflery استعمال تفنگ
overuse استعمال مفرط
nicotian دود استعمال کن
misusage سوء استعمال
misapplication سوء استعمال
telescopy فن استعمال دوربین
abuses سوء استعمال
usages نحوه استعمال
employing استعمال کردن
employ استعمال کردن
disuse عدم استعمال
maltreatment سوء استعمال
applies استعمال کردن
employed استعمال کردن
abusive سوء استعمال
employs استعمال کردن
abused سوء استعمال
abuses بد استعمال کردن
abusing بد استعمال کردن
abusing سوء استعمال
using استعمال مصرف
abused بد استعمال کردن
abuse سوء استعمال
usage عرف استعمال
abuse بد استعمال کردن
usage نحوه استعمال
overkill استعمال بیش از حد
exercised استعمال کردن
exercises استعمال کردن
exercise استعمال کردن
graphics فن استعمال نمودار
cranage استعمال جرثقیل
applications موارد استعمال
application موارد استعمال
uses استعمال مصرف
use استعمال مصرف
desuetude عدم استعمال
apply استعمال کردن
bilinguality استعمال دوزبان
bilingualism استعمال دوزبان
applying استعمال کردن
law of disuse قانون عدم استعمال
vernacularism استعمال زبان محلی
no smoking allowed استعمال دخانیان ممنوع
user استعمال کننده کاربر
dosages مقدار استعمال دارو
mitring استعمال تاج اسقفی
mitering استعمال تاج اسقفی
catachresis استعمال غلط کلمه
outward application استعمال برونی یا خارجی
malapropism سوء استعمال کلمات
dosage مقدار استعمال دارو
users استعمال کننده کاربر
instrumentation تنظیم اهنگ استعمال الت
incompatible غیر قابل استعمال با یکدیگر
telescopist متخصص استعمال دوربینهای نجومی
abjectival use of a noun استعمال اسمی به طور صفت
oxymoron استعمال کلمات مرکب متضاد
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
oxymoron استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
purism افراط در استعمال صحیح الفاظ
sesquipedalian معتاد به استعمال لغات دراز
symbolization استعمال علائم ونشانهای رمزی
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
deverbative بصورت مشتق استعمال شده
holophrastic استعمال کننده کلمه قصار
dump موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
abstemious مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
abstinence ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
junkie استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
junkies استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
teetotallers طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotaller طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
non abstainer کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
teetotalism پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
teetotaler طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
utilization به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
malapropism استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
abstainer پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
joint جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
purists شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
nicotinism مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
zoomorphism استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
jake leg فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
adoption اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
petroleur کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
euphuism انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
the word is sanctioned by use کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
amphetamines مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
euphemism استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemisms استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
euphemize استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
handle رفتار کردن استعمال کردن
handles رفتار کردن استعمال کردن
uses استفاده کردن استعمال کردن
use استفاده کردن استعمال کردن
an حرف a در جلو حروف صدادار و جلو حرف Hبصورت an استعمال میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com