English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
Other Matches
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
her اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
out with him اورا بیرون کنید
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
presenting حاضر
in the saddle حاضر
agreeable حاضر
ubiquitous حاضر
existing حاضر
on hand <idiom> حاضر
presented حاضر
present حاضر
stock :حاضر
stocked :حاضر
presents حاضر
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
stand by حاضر بودن
readiness to report حاضر جوابی
to e. an appearance حاضر شدن
johnny on the sopt حاضر و اماده
ready wit حاضر جوابی
operationally ready حاضر به عملیات
operationally ready حاضر به کار
roll call حاضر و غایب
make ready حاضر شدن
get ready حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
at present در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
at the present moment درحال حاضر
currents در حال حاضر
rigged وضع حاضر
ready قبضه حاضر
rigs وضع حاضر
existing در حال حاضر
readies قبضه حاضر
readies حاضر به کار
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
readied قبضه حاضر
readied حاضر به کار
repartee حاضر جوابی
here بدینسو حاضر
omnipresent همه جا حاضر
rig وضع حاضر
attends حاضر بودن
omnipresent حاضر در همه جا
action front حاضر به تیر
readying حاضر به کار
readying قبضه حاضر
ready حاضر به کار
willing حاضر خواهان
active حاضر بخدمت
operational حاضر به کار
current در حال حاضر
attend حاضر بودن
attending حاضر بودن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
attender شخص حاضر در جایی
to conjure up با سحر حاضر کردن
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
unready غیراماده حاضر نشده
operational route جاده حاضر به کار
show up سر موقع حاضر شدن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
ready position حالت حاضر به تیر
action فرمان حاضر به تیر
fair game طعمهی حاضر و آماده
march order حاضر براه کردن
i agreed to go حاضر شدم بروم
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
to be present باشنده [حاضر] بودن
get ready حاضر کردن یا شدن
roll-calls حاضر و غایب کردن
roll-call حاضر و غایب کردن
fitting out حاضر کردن ناو
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
obliging حاضر خدمات مهربان
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
call the roll حاضر و غایب کردن
actions فرمان حاضر به تیر
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
inbearing فضولانه حاضر خدمت
he refused to go حاضر نشد برود
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
readies حاضربه تیر حاضر باشید
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
ready حاضربه تیر حاضر باشید
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
get ready اماده شدن حاضر کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up حاضر به جنگ کردن توپ
embattle حاضر شدن برای جنگ
show up حاضر شدن حضور یافتن
readying حاضربه تیر حاضر باشید
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com