Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
can one p a soul out of hell?
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
Other Matches
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
is these a at the door
ایاکسی هم درهست
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
souvenirs
ره اورد
corrival
هم اورد
rivalled
هم اورد
gift
ره اورد
rivaling
هم اورد
moraine
یخ اورد
souvenir
ره اورد
rivalling
هم اورد
rivals
هم اورد
rivaled
هم اورد
rival
هم اورد
flotsam
اب اورد
antagonist
هم اورد
antagonists
هم اورد
supplements
پس اورد هم اورد
gifts
ره اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
supplement
پس اورد هم اورد
competitors
هم اورد
competitor
هم اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
jetsam
کالای اب اورد
grievous
اندوه اورد
consequence
دست اورد
present
ره اورد اهداء
resulting
دست اورد
resulted
دست اورد
consequences
دست اورد
size
بر اورد کردن
result
دست اورد
adversaries
مبارز هم اورد
presents
ره اورد اهداء
presenting
ره اورد اهداء
presented
ره اورد اهداء
sizes
بر اورد کردن
snowdrifts
برف باد اورد
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
perniciously
چنانکه زیان اورد
funnily
چنانکه خنده اورد
snowdrift
برف باد اورد
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
he brought more money
باز پول اورد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
epispastic
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
kame
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
ethernet
نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
bogota
نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
ecdysiast
زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
toolkit software
بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
outward bound
بیرون رو
outside appearance
بیرون
out
بیرون از
out-
بیرون از
efferent
بیرون بر
out door
بیرون
off the track
بیرون
forth of
بیرون از
bakkat
به بیرون
extra terrestrial
بیرون از
outed
بیرون از
externals
بیرون
forth
بیرون از
away
بیرون
outdoor
بیرون
without
بیرون از
out
<adv.>
بیرون
away
بیرون از
from the outside
از بیرون
without
بیرون
out
<adv.>
به بیرون
outside
بیرون
outsides
بیرون
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
from outside
از بیرون
[از]
from out of town
از بیرون
[از]
out of
بیرون از
external
بیرون
out-of-
بیرون از
abroad
بیرون
ejector
بیرون کننده
extrude
بیرون کشیدن
exserted
بیرون امده
extra cosmical
بیرون ازگیتی
extra cranial
بیرون ازجمجمه
extra cranial
ازجمجمه بیرون
eliminable
بیرون کردنی
ejaculatory
بیرون اندازنده
pull out
بیرون امدن
exsert
بیرون دادن
exhalant
بیرون دهنده
excommunicative
بیرون کننده
out with
بیرون انداختن
pull-out
بیرون امدن
pull-outs
بیرون امدن
ejector
بیرون انداز
exhalent
بیرون دهنده
ejection
بیرون اندازی
sputtering
بیرون اندازی
spit
بیرون پراندن
expulse
بیرون انداختن
spits
بیرون پراندن
excurrent
بیرون ریزنده
expulse
بیرون دادن
extrude
بیرون انداختن
ejection
بیرون رانی
egestion
بیرون ریزی
effuse
بیرون ریختن از
plug
بیرون زدن
outflows
بیرون ریزی
venting
بیرون دادن
venting
بیرون ریختن
vented
بیرون دادن
vented
بیرون ریختن
vent
بیرون دادن
vent
بیرون ریختن
extruding
بیرون کشیدن
vents
بیرون ریختن
outflow
بیرون ریزی
jettisons
بیرون افکندن
plugging
بیرون زدن
plugs
بیرون زدن
to expel
[from]
بیرون راندن
[از]
draw
بیرون کشیدن
draws
بیرون کشیدن
jettison
بیرون افکندن
vents
بیرون دادن
jettisoned
بیرون افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
extruding
بیرون امدن
extruding
بیرون انداختن
bear out
بیرون دادن
beyond d.
بیرون از حدوصف
beyond one's vision
بیرون ازحدبینایی
extrude
بیرون امدن
bring off
بیرون بردن
deferent
بیرون برنده
draw out
بیرون کشیدن از
extruded
بیرون انداختن
extruded
بیرون امدن
extruded
بیرون کشیدن
outgoing
بیرون رونده
clamp
بیرون کشیدن
clamped
بیرون کشیدن
clamping
بیرون کشیدن
clamps
بیرون کشیدن
extrudes
بیرون کشیدن
extrudes
بیرون امدن
extrudes
بیرون انداختن
astir
بیرون از بستر
efferent
رگ بیرون بر وابران
extra physical
بیرون ازقواعدطبیعی
throw out
بیرون انداختن
to give the sack
بیرون کردن
to go off
بیرون رفتن
to hunt out
بیرون کردن
to pack off
بیرون کردن
to pass off
بیرون رفتن
to pay a way
بیرون دادن
to pay away
بیرون دادن
to pay off
بیرون دادن
to puff out
پف پف بیرون امدن
to run out
بیرون امدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com