English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English Persian
cancel باطل کردن اقاله کردن
cancelling باطل کردن اقاله کردن
cancels باطل کردن اقاله کردن
Other Matches
cancellation of bargain اقاله کردن معامله
overridden باطل کردن باطل ساختن
overrides باطل کردن باطل ساختن
void باطل شدن باطل کردن
overrode باطل کردن باطل ساختن
override باطل کردن باطل ساختن
dispel دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled دفع کردن طلسم را باطل کردن
aside الغا کردن باطل کردن
asides الغا کردن باطل کردن
abrogates باطل کردن منسوخ کردن
invalid علیل کردن باطل کردن
invalids علیل کردن باطل کردن
overridden باطل کردن
annul باطل کردن
frustrating باطل کردن
to knock the bottom out of باطل کردن
override باطل کردن
undoes باطل کردن
over rule باطل کردن
overrides باطل کردن
undo باطل کردن
derogate باطل کردن
annuls باطل کردن
nulify باطل کردن
frustrates باطل کردن
annulled باطل کردن
remit باطل کردن
elide باطل کردن
dissolve باطل کردن
abjure باطل کردن
nullifying باطل کردن
nullify باطل کردن
annulling باطل کردن
revoke باطل کردن
withdraw باطل کردن
abolish باطل کردن
disannul باطل کردن
nullified باطل کردن
dispensing باطل کردن
dispenses باطل کردن
dispensed باطل کردن
invalidate باطل کردن
frustrate باطل کردن
dispense باطل کردن
nullifies باطل کردن
knock on the head باطل کردن
cancels باطل کردن
abrogate باطل کردن
cancelling باطل کردن
quashes باطل کردن
invalidates باطل کردن
cancel باطل کردن
strike out باطل کردن
quashed باطل کردن
quash باطل کردن
invalidated باطل کردن
overrode باطل کردن
disnnul باطل کردن
daydream خیال باطل کردن
daydreamed خیال باطل کردن
daydreaming خیال باطل کردن
daydreams خیال باطل کردن
void بی ارزش باطل کردن
To annul [abrogate] a contract قراردادی را باطل کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
franker باطل کردن مصون ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
franking باطل کردن مصون ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
frank باطل کردن مصون ساختن
set aside باطل کردن تخصیص دادن
postmarks تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmark تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
rescission اقاله
cancellation اقاله
an absurd notion خیال باطل عقیده باطل
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
nulity باطل
invalid باطل
invalids باطل
null and void باطل
null باطل
void باطل
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
countermand باطل ساختن
invalid باطل پوچ
lapsed ppa باطل ملغی
cancel [booking, reservation] باطل ساختن
defeasance باطل سازی
inoperative باطل نامعتبر
thwarter باطل کننده
to become inoperative باطل شدن
frustrated باطل بیهوده
to cease to be in force باطل شدن
to be defected باطل شدن
void باطل بی اثرکردن
anullment باطل سازی
wastry باطل ضایع
wastery باطل ضایع
futile باطل عبث
lapsable باطل شدنی
invalids باطل پوچ
annulment باطل سازی
daydreams خیال باطل
daydreaming خیال باطل
daydreamed خیال باطل
daydream خیال باطل
vain باطل پوچ
revocation باطل سازی
recision باطل سازی
nullification باطل سازی
revoker باطل کننده
cancellation باطل سازی
cancelation [American] باطل سازی
annulation باطل سازی
extinctive باطل کننده
invalidation باطل سازی
void result نتیجه باطل
countercharm باطل سحر
rescind باطل ساختن
rescinding باطل ساختن
null and void باطل و بی اثر
rescinds باطل ساختن
diriment باطل کننده
nullifier باطل کننده
my cake is dough نقشه ام باطل شد
void contract عقد باطل
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
vicious circle of poverty دور باطل فقر
forfeited مسابقه باطل شده
revocation باطل سازی برگردانی
forfeits مسابقه باطل شده
dispense with رهاشدن از باطل شدن
forfeiting مسابقه باطل شده
illusion خیال باطل وهم
forfeit مسابقه باطل شده
unavailable energy نیروی عاطل و باطل
illusions خیال باطل وهم
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
falsifying دست بردن در باطل ساختن
falsify دست بردن در باطل ساختن
falsifies دست بردن در باطل ساختن
falsified دست بردن در باطل ساختن
editis vanity همه چیز باطل است
all is vanity همه چیز باطل است
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com