Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
Other Matches
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
indeed
[admittedly]
<adv.>
در حقیقت
admittedly
<adv.>
در حقیقت
to be sure
<adv.>
در حقیقت
facts
حقیقت
fact
حقیقت
realities
حقیقت
reality
حقیقت
actually
در حقیقت
truths
حقیقت
truth
حقیقت
act
حقیقت
acted
حقیقت
in truth
در حقیقت
yea
در حقیقت
in reality
در حقیقت
in sooth
در حقیقت
tao
حقیقت طریقت
tell the truth
حقیقت را گفتن
approving truth
حقیقت مسلم
half truth
حقیقت ناقص
erroneousness
عدم حقیقت
truthless
عاری از حقیقت
unreality
عدم حقیقت
verity
صحت حقیقت
verities
صحت حقیقت
factual
حقیقت امری
oversoul
حقیقت مطلق
truthful
<adj.>
راست
[با حقیقت]
understatement
کتمان حقیقت
the f.of the matter
حقیقت امر
the face remains
حقیقت همانست
thing in itself
حقیقت غایی
understatements
کتمان حقیقت
suppressio veri
کتمان حقیقت
matter-of-fact
حقیقت امر
matter of fact
حقیقت امر
verism
حقیقت گرایی
To speak the truth.
حقیقت را گفتن
hold up
<idiom>
اثبات حقیقت
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
axiom
حقیقت اشکار
axioms
حقیقت اشکار
factually
حقیقت امری
reserve
کتمان حقیقت
reserving
کتمان حقیقت
reserves
کتمان حقیقت
untruthful
خلاف حقیقت
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
disabuse
از حقیقت اگاه کردن
in point of fact
حقیقت امر اینست که
truth drug
داروی کشف حقیقت
falsi crimen
مخفی کردن حقیقت
understating
حقیقت را افهار نکردن
That's not so!
این حقیقت ندارد!
understated
حقیقت را افهار نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
disabused
از حقیقت اگاه کردن
lowdown
<idiom>
لپ مطلب ،حقیقت موضوع
veridical
از روی حقیقت گویی
veritable
قابل اثبات حقیقت
untruths
خلاف حقیقت کذب
untruth
خلاف حقیقت کذب
disabusing
از حقیقت اگاه کردن
understate
حقیقت را افهار نکردن
Nothing hurts like the truth.
حقیقت تلخ است
that is about the size of it
حقیقت امراین است
The fact of the matter is. . . . . . .
حقیقت امر اینست که ...
disabuses
از حقیقت اگاه کردن
principle
حقیقت مبادی واصول
low dwon
حقایق امر اصل حقیقت
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
actions
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
I know it for a fact.
این یک حقیقت مسلم است
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
realism
مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
incircumspect
بی احتیاط
prudence
احتیاط
incosiderate
بی احتیاط
careful
با احتیاط
imprudent
بی احتیاط
reserve
احتیاط
retenv
احتیاط
prudish
با احتیاط
precautions
احتیاط
precaution
احتیاط
reserving
احتیاط
improvident
بی احتیاط
precautious
با احتیاط
well-advised
با احتیاط
closeness
احتیاط
indiscreet
بی احتیاط
injudicious
بی احتیاط
incautious
بی احتیاط
reserves
احتیاط
discretion
احتیاط
nicety
احتیاط
vigilance
احتیاط
circumspection
احتیاط
prudent
[discreet]
<adj.>
با احتیاط
discreet
<adj.>
با احتیاط
rash
بی احتیاط
canniness
احتیاط
cautel
احتیاط
yoghourts
احتیاط
ciecumspect
با احتیاط
circumspective
با احتیاط
rashes
بی احتیاط
niceties
احتیاط
reservations
احتیاط
reservation
احتیاط
discretional
<adj.>
با احتیاط
discrete
<adj.>
با احتیاط
yoghurt
احتیاط
yoghurts
احتیاط
yogurts
احتیاط
forgetter
بی احتیاط
cautioned
احتیاط
cautioning
احتیاط
for fealty of
با احتیاط
cautions
احتیاط
caution
احتیاط
guardless
بی احتیاط
as a matter of fact
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
like hell
<idiom>
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
reservedness
احتیاط کاری
circumspectly
ازروی احتیاط
chary
با احتیاط ودقیق
reserve officer
افسر احتیاط
unresponsive
بدون احتیاط
for the sake of precaution
برای احتیاط
reserve force
نیروی احتیاط
prudential
از روی احتیاط
hands down
بدون احتیاط
fabian
احتیاط کار
discreetnss
احتیاط کاری
discreetness
احتیاط کاری
operational reserve
احتیاط عملیاتی
measure of prevention
احتیاط کاری
in case
برای احتیاط
prudentially
از روی احتیاط
charily
از روی احتیاط
cautiousness
احتیاط کاری
cautelous
احتیاط کار
cannily
از روی احتیاط
ca'canny
با احتیاط جلورفتن
battle reserve
احتیاط جنگی
reserve center
مرکز احتیاط
general reserve
احتیاط عمومی
reserve echelon
رده احتیاط
floating reserve
احتیاط سیال
reserving
احتیاط یدکی
reservedly
از روی احتیاط
wariness
احتیاط کار
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
prudently
از روی احتیاط
prudent
از روی احتیاط
cautiously
از روی احتیاط
warily
احتیاط کار
to take in a reef
احتیاط کردن
reserves
احتیاط یدکی
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
with reserve
بقید احتیاط
reserve
احتیاط یدکی
mobile reserve
احتیاط متحرک
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
The truth was known to no one other than himself.
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
over caution
احتیاط بیش اندازه
warily
از روی احتیاط محتاطانه
Caution demands that . . .
شرط احتیاط آنست که …
bolder
خشن وبی احتیاط
boldest
خشن وبی احتیاط
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
to be on guard
بودن احتیاط کردن
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
to keep guard
بودن احتیاط کردن
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
precautions
حزم احتیاط کردن
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com