English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
to tip one the wink با اشاره چشم چیزی رابکسی رساندن
Other Matches
signaled با اشاره رساندن
signalled با اشاره رساندن
signal با اشاره رساندن
to point to something به چیزی اشاره کردن
to u. a policy of insurance رابکسی دادن
to be over something به اتمام رساندن چیزی
damage آسیب رساندن به چیزی
to vest a property in any one ملکی رابکسی واگذارکردن
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
To bring something to someones notice ( attention ) . چیزی را بنظر کسی رساندن
work off از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
nutation اشاره با سر
beckoned اشاره
mention اشاره
beckon اشاره
actions اشاره
beckoning اشاره
warnings اشاره
beckons اشاره
mentions اشاره
intimation اشاره
action اشاره
intimations اشاره
mentioning اشاره
warning اشاره
symbol اشاره
insinuative اشاره
referrals اشاره
referral اشاره
beck اشاره
suggestions اشاره
suggestion اشاره
references اشاره
gesture اشاره
gestured اشاره
gesturing اشاره
allusions اشاره
allusion اشاره
promptings اشاره
prompting اشاره
insinuation اشاره
inking اشاره
manifested اشاره
reference اشاره
implications اشاره
hint اشاره
hinted اشاره
cell pointer اشاره گر سل
hints اشاره
implication اشاره
manifest اشاره
manifesting اشاره
manifests اشاره
with reference to با اشاره به
slurring اشاره
tip اشاره
slurs اشاره
pointer اشاره گر
slurred اشاره
in reference to با اشاره به
slur اشاره
pointers اشاره گر
inkling اشاره
indication اشاره
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
sign language مکالمه با اشاره
as previously mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
sign language زبان اشاره
demonstrative اسم اشاره
demonstrative صفت اشاره
sign languages زبان اشاره
d. pronoun ضمیر اشاره
d. adjective صفت اشاره
nudges اشاره کردن
modally با اشاره بوجه
cheep اشاره مختصرکردن به
cheep اشاره مختصر
nudging اشاره کردن
hint اشاره کردن
hinted اشاره کردن
nudge اشاره کردن
hints اشاره کردن
allusive اشاره کننده
adumbrative اشاره کننده
nudged اشاره کردن
as already mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
motions اشاره کردن
hand gesture اشاره دست
motioning اشاره کردن
motioned اشاره کردن
motion اشاره کردن
abodes اشاره کردن
abode اشاره کردن
allude اشاره کردن
alluded اشاره کردن
alludes اشاره کردن
that اشاره بدور
point اشاره کردن
insinuates به اشاره فهماندن
insinuated به اشاره فهماندن
to bring up اشاره کردن
suggestible اشاره کردنی
alluding اشاره کردن
to touch on اشاره کردن
to touch upon اشاره کردن
to raise اشاره کردن
gesticulation اشاره با سر و دست
gesticulations اشاره با سر و دست
sign languages مکالمه با اشاره
insinuate به اشاره فهماندن
suggests اشاره کردن بر
record printer اشاره گر رکورد
mention اشاره کردن
beckoning اشاره کردن
insinuatingly اشاره کنان
indicatively بطور اشاره
indicant اشاره نما
beckoned اشاره کردن
mentioning اشاره کردن
pointing device دستگاه اشاره گر
short notice باکوچکترین اشاره
signaller اشاره کننده
sp اشاره گرپشته
stack pointer اشاره گر پشته
beckons اشاره کردن
mentions اشاره کردن
ensign اشاره دسته
beckon اشاره کردن
ensigns اشاره دسته
suggestive اشاره کننده
suggest اشاره کردن بر
suggested اشاره کردن بر
infers اشاره کردن بر
geste قیافه اشاره
gest قیافه اشاره
suggesting اشاره کردن بر
flag wagging اشاره باپرچم
eyewink اشاره با چشم
inferring اشاره کردن بر
inferred اشاره کردن بر
to make a motion اشاره کردن
tuch اشاره کردن
symbol رمز اشاره
infer اشاره کردن بر
to throw out اشاره کردن
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
pinpointed با دقت اشاره کردن به
pinpoints با دقت اشاره کردن به
pinpoint با دقت اشاره کردن به
symbol رمز اشاره شاخص
pinpointing با دقت اشاره کردن به
insinuator چاپلوس اشاره کننده
expressive حاکی اشاره کننده
wink باچشم اشاره کردن
winked باچشم اشاره کردن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
above noted بالا اشاره شده
insinuative اشاره کننده خود جا کن
contra indicate اشاره برخلاف داشتن
impilcative اشاره کننده رساننده
winking باچشم اشاره کردن
winks باچشم اشاره کردن
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
pointer chain زنجیر اشاره گرها
bywords اشاره یانگاه مختصر
implicit اشاره شده مفهوم
poniter عقربک اشاره کننده
gesticulator اشاره کننده با سر و دست
connote اشاره ضمنی کردن
connotative اشاره ضمنی کننده
byword اشاره یانگاه مختصر
he aimed it at me اشاره اش بمن بود
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
gesticulative وابسته به اشاره با سرو دست
indicative خبر دهنده اشاره کننده
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
to smack of something <idiom> اشاره کردن [اصطلاح مجازی]
biased داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
stacked محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stacks محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
to bechon to a person to come اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
determinative اسم اشارهء صفت یا ضمیر اشاره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com