Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
English
Persian
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
Other Matches
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
civil nuclear powers
کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
second strike
اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
minometer
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی وسیله اندازه گیری دوز اتمی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
loading
پر کردن سلاح
isotopy
دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
proliferation
سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
unarm
خلع سلاح کردن
disarmed
خلع سلاح کردن
disarm
خلع سلاح کردن
disarms
خلع سلاح کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
disarms
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarm
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
atomic weight
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
fallout contours
خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
european atomic energy community
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
A-bombs
بمباران اتمی کردن
A-bomb
بمباران اتمی کردن
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nucleon
اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
flash blindness
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
cloud chamber effect
اثرات حاصله از لایه خارجی قارچ اتمی اثرات پوسته قارچ اتمی
atomic demolition munition
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
withholds
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
thrust
حمله کردن
beset
حمله کردن
attacks
حمله کردن بر
attacked
حمله کردن بر
strike
حمله کردن
attack
حمله کردن بر
besets
حمله کردن
assailed
حمله کردن بر
to sweep down on
حمله کردن بر
attack
حمله کردن
attacked
حمله کردن
launch an attack
حمله کردن
assailing
حمله کردن بر
assails
حمله کردن
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
to make a pounce
حمله کردن
assailing
حمله کردن
thrusting
حمله کردن
attacks
حمله کردن
assails
حمله کردن بر
set about
حمله کردن به
sets
حمله کردن
to makea raid.on
حمله کردن بر
setting up
حمله کردن
to fall on
حمله کردن
snap at
حمله کردن
assail
حمله کردن
to be down up
حمله کردن بر
set
حمله کردن
to set at
حمله کردن به
assail
حمله کردن بر
to fallirrto a f.
حمله کردن
make at
حمله کردن
thrusts
حمله کردن
assailed
حمله کردن
strikes
حمله کردن
to torpedo
با اژدر حمله کردن
popped
حمله کردن ترکاندن
inveigh
با سخن حمله کردن
pebble
باریگ حمله کردن
launching
شروع کردن حمله
launch
شروع کردن حمله
pop
حمله کردن ترکاندن
launches
شروع کردن حمله
pebbles
باریگ حمله کردن
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
launched
شروع کردن حمله
inveighed
با سخن حمله کردن
foray
چپاول کردن حمله
inveighs
با سخن حمله کردن
submarine
با زیردریایی حمله کردن
submarines
با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
inveighing
با سخن حمله کردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
pops
حمله کردن ترکاندن
counterattack
حمله متقابل کردن
forays
چپاول کردن حمله
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
to assume the a
اول حمله کردن
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
set on
پیش رفتن حمله کردن
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
parry
دفع کردن حمله حریف
parried
دفع کردن حمله حریف
parries
دفع کردن حمله حریف
attacked
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
trigger
شروع کردن حمله یاکار
triggered
شروع کردن حمله یاکار
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
triggers
شروع کردن حمله یاکار
maraud
بقصد غارت حمله کردن
parrying
دفع کردن حمله حریف
attack
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
attacks
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
outflank
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanked
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanking
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
outflanks
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
survey meter
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
weaponless
بی سلاح
weapon
سلاح
armament
سلاح
armour
سلاح
armouring
سلاح
weapons
سلاح
armaments
سلاح
arm
سلاح
armor
سلاح
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
ranges
برد سلاح
weaponry
تهیه سلاح
ranged
برد سلاح
accidents
علامت سلاح
half loaded
سلاح نیمه پر
spica
سماک بی سلاح
distance
برد سلاح
airgun
سلاح بادی
piece
قبضه سلاح
heavy arm
سلاح سنگین
disarmament
خلع سلاح
under arms
تحت سلاح
pieces
قبضه سلاح
airguns
سلاح بادی
range
برد سلاح
automatic weapon
سلاح خودکار
chemical munition
سلاح شیمیایی
to carry arms
سلاح برداشتن
side armor
سلاح کمری
arms control
کنترل سلاح
offensive weapon
سلاح خطرناک
to fly to arms
سلاح برداشتن
panoply
سلاح کامل
accident
علامت سلاح
dis armament
خلع سلاح
offensive weapon
سلاح تهاجمی
distances
برد سلاح
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com