English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
ill gotten با وسایل غیر مشروع بدست امده
Other Matches
getting بدست امده
gets بدست امده
get بدست امده
unhandy مشکل بدست امده
hardly earned money پول سخت بدست امده
biologic بدست امده اززیست شناسی عملی
post edit ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
lyophiled بدست امده در اثرخشک شدن بوسیله انجماد
lyophil بدست امده در اثرخشک شدن بوسیله انجماد
yardage تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
margin productivity نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
wind aided اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
licit مشروع
legitimating مشروع
legitimates مشروع
illegal نا مشروع
ill gotten نا مشروع
legal مشروع
rightful مشروع
legitmate مشروع
legitimated مشروع
legitimate مشروع
lawful مشروع
loyal مشروع
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
legitimises مشروع کردن
legitimate excuse مانع مشروع
gravy استفاده نا مشروع
legitimization مشروع کردن
legitimize مشروع کردن
legitimate defence دفاع مشروع
legitimate advantage منفعت مشروع
legit حلال مشروع
legitimising مشروع کردن
fair trade تجارت مشروع
lawfully بطور مشروع
dejure مشروع بطورقانونی
legitimised مشروع کردن
illegitimate غیر مشروع
legal مشروع حقوقی
self defence دفاع مشروع
legal impediment مانع مشروع
legitimate مانع مشروع
legitimates مانع مشروع
right of self defence حق دفاع مشروع
lawful مشروع شرعی
legitimizing مشروع کردن
legitimating مانع مشروع
se defedendo به عذردفاع مشروع
legitimated دارای حق مشروع
legitimate دارای حق مشروع
legitimated مانع مشروع
legitimating دارای حق مشروع
legitimizes مشروع کردن
legitimized مشروع کردن
legitimates دارای حق مشروع
illicit نا مشروع مخالف مقررات
legitimately بطور مشروع یا قانونی
licitly بطور مجاز یا مشروع
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
legitimately به طور مشروع یا قانونی صحیح
u. claims دعاوی غیر مشروع یا ناحق
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
legitimist هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
who came? که امده
incoming امده
gibbous بر امده
ridgy بر امده
fordone از پا در امده
who came? کی امده
red-hot تاب امده
jamb تیربیرون امده
in- :رسیده امده
in :رسیده امده
jutting پیش امده
worker ازکار در امده
landed فرود امده
worked up ازکار در امده
overdue دیر امده
overshot پیش امده
unbred بدببار امده
exserted بیرون امده
exserted پیش امده
underhung پیش امده
protractive جلو امده
red hot تاب امده
protrudent جلو امده
left over زیاد امده
saleintiant بیرون امده
impassionate به جنبش امده
leavened bread نان ور امده
protrusile جلو امده
projective جلو امده
protrusive جلو امده
exopathic ازبیرون امده
enthetic ازبیرون امده
peregrin or rine از خارجه امده
prognathic پیش امده
saleint بیرون امده
jambs تیربیرون امده
prognathous پیش امده
aggregate جمع امده
new come تازه امده
aggregates جمع امده
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
petiolar از برگدم بیرون امده
projecting jaw ارواره پیش امده
inchoate تازه بوجود امده
neoteric تازه بدنیا امده
peregrine ازخارجه امده مسافر
twinborn دوقلو بدنیا امده
bay window پنجره پیش امده
bay windows پنجره پیش امده
you might have come باید امده باشید
born in the purple در نازونعمت بدنیا امده
cantilever تیر پیش امده
take steps اقدامات بعمل امده
self born از خود بوجود امده
apogean از زمین بالا امده
ecstatically بوجد امده نشئهای
ecstatic بوجد امده نشئهای
beetle brow پیشانی پیش امده
prognathic دارای ارواره پیش امده
lugging هر عضو جلو امده چیزی
lugs هر عضو جلو امده چیزی
lugged هر عضو جلو امده چیزی
to t. to account زیر account امده است
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
vizor لبه پیش امده کلاه
to run short زیر short امده است
rimrock لبه بر امده صخره مزبور
ramus قسمت بر امده واطاله یافته
lug هر عضو جلو امده چیزی
prognathous دارای ارواره پیش امده
flange لبه بیرون امده چرخ
his stomach sticks out شکمش پیش امده است
bow windows پنجره پیش امده کمانی
instances have occurred that مواردی پیش امده است
bow window پنجره پیش امده کمانی
extrusive اخراج کننده بیرون امده
visor لبه پیش امده کلاه
flanges لبه بیرون امده چرخ
visors لبه پیش امده کلاه
air landed فرود امده از راه هوا
bucktooth دندان گراز یا پیش امده
venose دارای رگهای متعددوبر امده
kid glove ازلای زرق وبرق بیرون امده
nook قطعه زمین پیش امده برامدگی
the bird took its perch مرغ فرود امده بر چوب قرارگرفت
whyŠthere is the answer شرط در امده تقریبا معنی میدهد
forestage قسمت جلو امده صحنه نمایش
ventricous بادکرده دارای شکم پیش امده
oversailing of facade قسمت برجسته یا پیش امده بنا
round-shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
round shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
it is of doubtful proveance معلوم نیست اصلا از کجا امده است
dormers پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان
dormer پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay windows پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
ribby دارای دندههای بیرون امده شبیه دنده
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
prize courts به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
grilse ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
rimrock صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
straight arm حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com