Dictiornary-Farsi | بخود تردید راه دادن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (22 milliseconds)

English	Persian
To give way to doubt. To waver.	بخود تردید راه دادن


Other Matches

self importance	دادن بخود
lay out oneself	بخود زحمت دادن
to stint oneself	تنگی بخود دادن
monopolised	بخود انحصار دادن
monopolises	بخود انحصار دادن
monopolising	بخود انحصار دادن
to be moped	بخود راه دادن
to permit oneself	بخود اجازه دادن
monopolize	بخود انحصار دادن
monopolized	بخود انحصار دادن
monopolizes	بخود انحصار دادن
to take the sun	افتاب بخود دادن
screw up one's courage	جرات بخود دادن
monopolizing	بخود انحصار دادن
to summon up courage	جرات بخود دادن
to f. oneself	بخود دلخوشی دادن
to buck up	فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
To give way to gloomy thoughts .	فکرهای بد بخود راه دادن
intervert	بخود اختصاص دادن برگرداندن
to put on frills	سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
appropriation	قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
to put oa a semblance of anger	سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
spohnge	بخود کشیدن
assumed	بخود بسته
preen	بخود بالیدن
self pity	ترحم بخود
self-pity	ترحم بخود
self trust	اعتماد بخود
assumes	بخود گرفتن
self dependent	متکی بخود
self consequence	اهمیت بخود
self congratulation	تبریک بخود
self confident	مطمئن بخود
self help	کمک بخود
self-help	کمک بخود
by it self	خود بخود
bethink	بخود امدن
self relative	نسبت بخود
self respect	احترام بخود
assume	بخود گرفتن
aplomb	اطمینان بخود
self exaltation	بخود بالیدن
self dramatization	بخود بندی
sham	بخود بستن
dissemble	بخود بستن
he was restored to reason	بخود امد
to imbrue in blood	بخود اغشتن
to imbrue with blood	بخود اغشتن
to suck in	بخود کشیدن
playact	بخود بستن
introspect	بخود برگشتن
to remember oneself	بخود امدن
narcissism	عشق بخود
substantive	متکی بخود
preens	بخود بالیدن
spontaneous	خود بخود
arrogation	بخود بستن
pretend	بخود بستن
preened	بخود بالیدن
feign	بخود بستن
preening	بخود بالیدن
assumable	بخود گرفتنی
indecisiveness	تردید
irresolution	تردید
dubiosity	تردید
incertiude	شک تردید
doubt	تردید
dubitate	تردید
questionless	بی تردید
indecision	تردید
doubting	تردید
dubitation	تردید
hertzprung russel diagram	تردید
doubted	تردید
scruple	تردید
querying	تردید
uncertainties	تردید
uncertainty	تردید
unassailable	بی تردید
unerring	بی تردید
swither	تردید
stickle	تردید
skepticism	تردید
shilly shally	تردید
waveringly	با تردید
vibrational	تردید
vibratility	تردید
query	تردید
queries	تردید
queried	تردید
vibration	تردید
hesitation	تردید
acatalepsy	تردید
doubtless	بی تردید
doubts	تردید
dubiety	تردید
qualm	تردید
qualms	تردید
diffidently	با نداشتن اعتماد بخود
lion skin	دلیری بخود بسته
appropriator	بخود اختصاص دهنده
muster up your courage	جرات بخود بدهید
to stand on one's own legs	متکی بخود بودن
to be convulsed with laughter	از خنده بخود پیچیدن
self activity	فعالیت خود بخود
self fruitful	بخود بخودگرده افشان
abiogenesis	تولید خود بخود
delusion of reference	هذیان بخود بستن
self charging	خود بخود پر شونده
assumed	بخود گرفته عاریتی
autoplasty	پیوند از خود بخود
self subsistence	اعاشه خود بخود
self divison	تقسیم خود بخود
strike an attitude	حالتی بخود گرفتن
self fertility	لقاح خود بخود
self rewarding	پاداش دهنده بخود
doubting	تردید کردن
tottered	تردید کردن
query	تردید کردن
queried	تردید کردن
doubted	تردید کردن
queries	تردید کردن
totters	تردید کردن
hesitater	تردید کننده
totter	تردید کردن
indubious	تردید ناپذیر
doubtfulness	حالت تردید
hesitance	دودلی تردید
fishy	مورد تردید
undoubted	بدون تردید
impeachable	قاب تردید
dubitation	تردید داشتن
hesitantly	از روی تردید
hesitatively	از روی تردید
dubitable	قابل تردید
call in question	تردید کردن در
querying	تردید کردن
hesitancy	دودلی تردید
diffidently	با ترس یا تردید
doubtfully	از روی تردید
questionable	قابل تردید
indubitable	بدون تردید
doubts	تردید کردن
hang	تردید تمایل
question	تردید کردن در
To be hesitating. To vacI'llate between.	تردید داشتن
suspicion [about somebody]	تردید [به کسی]
scruple	تردید داشتن
demurs	تردید رای
hangs	تردید تمایل
doubt	تردید کردن
questions	تردید پرسش
questions	تردید کردن در
irresolutely	دودلانه با تردید
irresolution	تردید رای
no doubt	بدون تردید
questioned	تردید پرسش
questioned	تردید کردن در
demur	تردید رای
demurring	تردید رای
demurred	تردید رای
indecision	تردید رای
question	تردید پرسش
to rally one dispersed	نیروی تازه بخود دادان
self insured	خود بخود بیمه شده
pretend	بخود بستن دعوی کردن
agonise	بخود پیچیدن معذب شدن
to overstrain oneself	زیاد بخود فشار اوردن
self formed	خود بخود تشکیل شده
self lubricating	خود بخود نرم شونده
autolysis	هضم یا گوارش خود بخود
assumes	بخود بستن وانمود کردن
self tightening	خود بخود تنگ شونده
assume	بخود بستن وانمود کردن
self slayer	مبادرت کننده بخود کشی
self rising	خود بخود بلند شونده
arrogate	غصب کردن بخود بستن
self regulating	خود بخود تنظیم شونده
self registering	خود بخود ثبت کننده
attitudinize	حالت خاصی بخود گرفتن
self moved	دارای حرکت خود بخود
pretending	بخود بستن دعوی کردن
materializes	صورت خارجی بخود گرفتن
materialize	صورت خارجی بخود گرفتن
materializing	صورت خارجی بخود گرفتن
materialising	صورت خارجی بخود گرفتن
materialises	صورت خارجی بخود گرفتن
materialised	صورت خارجی بخود گرفتن
materialized	صورت خارجی بخود گرفتن
pretends	بخود بستن دعوی کردن
feigns	بخود بستن جعل کردن
feign	بخود بستن جعل کردن
pretendedly	بطور ساختگی یا بخود بسته
introspect	بخود امدن درخود فرورفتن
indubitably	بطور غیرقابل تردید
vacillate	دل دل کردن تردید داشتن
yea and nay	تردید رای داشتن
with a grain of salt	بقیداحتیاط بااندک تردید
suspicion	تردید مظنون بودن
vacillated	دل دل کردن تردید داشتن