Dictiornary-Farsi | بدون دردسر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (12 milliseconds)

English	Persian
trouble-free <adj.>	بدون دردسر
problem-free <adj.>	بدون دردسر


Search result with all words

soft loan	وام بدون دردسر
soft loans	وام بدون دردسر
Other Matches

in hot water <idiom>	در دردسر
hassling	دردسر
cushier	بی دردسر
cushy	بی دردسر
hassled	دردسر
cushiest	بی دردسر
bothersome	پر دردسر
hassles	دردسر
hassle	دردسر
headache	دردسر
headaches	دردسر
todo	دردسر
effortless	بی دردسر
aggro	دردسر
effortlessly	بی دردسر
inconvenience	دردسر ناسازگاری
inconvenienced	دردسر ناسازگاری
bothering	دردسر دادن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
troublesome <adj.>	دردسر آفرین
bothered	دردسر دادن
raise a hand <idiom>	به دردسر انداختن
money for jam <idiom>	پول بی دردسر
bother	دردسر دادن
inconveniences	دردسر ناسازگاری
make waves <idiom>	ایجاد دردسر
in the soup <idiom>	در دردسر افتادن
hot potato	مایهی دردسر
hot potatoes	مایهی دردسر
inconveniencing	دردسر ناسازگاری
psychic income	درامد بی دردسر
bothers	دردسر دادن
mess up <idiom>	به دردسر افتادن
to be toast [American E] <idiom>	در دردسر بزرگی بودن
cushily	اسان وبی دردسر
let sleeping dogs lie <idiom>	[دنبال دردسر نگرد]
ask for trouble <idiom>	دنبال دردسر گشتن
put (someone) out <idiom>	ناراحت ،دردسر،اذیت
trachle	سبب خستگی یا دردسر
informally	بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation	بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
To get embroiled in something.	د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
to put anyone to t.	کسیرا دردسر یازحمت دادن
psychic income	درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
incommode	ناراحت گذاردن دردسر دادن
unformed	بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
to cause trouble for oneself	برای خود دردسر راه انداختن
flattest	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently	آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest	بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
get into a row	مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
I didn't intend to involve you in this mess.	من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
Taoism	روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis	مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand	بدون مقدمه بدون تهیه
achylous	بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched	بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed	بدون اضطراب بدون کشش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.	کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
to poke one's head into a hornets' nest <idiom>	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom>	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom>	چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
be your own worst enemy <idiom>	از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
recoilless	جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate	بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
without	بدون
but	بدون
acheilos	بدون لب
undoubted	بدون شک
acheilous	بدون لب
and no mistake	بدون شک
goalless	بدون گل
i'll warrant	بدون شک
indubitable	بدون شک
undoubtedly	بدون شک
to a certainty	بدون شک
unstressed	بدون مد
ex-	بدون
wanting	بدون
sans	بدون
bottomless	بدون ته
obtrusively	بدون حق
doubtlessly	بدون شک
not nearctic	بدون
ex	بدون
weanting	بدون بی منهای
toothless	بدون دندانه
bloodless	بدون خونریزی
wayless	بدون جاده
without recourse	بدون حق مراجعه
voteless	بدون رای
continuously	بدون توقف
unresponsive	بدون احتیاط
warless	بدون جنگ
involuntarily	بدون اراده
without justification	بدون مجوز
notwithstanding	بدون توجه
insecure	بدون ایمنی
immediately	بدون واسطه
vibrationless	بدون لرزه
valveless	بدون سوپاپ
vacant succession	بدون جانشین
with in compass	بدون مبالغه
indubitable	بدون تردید
backless	بدون پشت
without milk	بدون شیر
unexceptional	بدون استثنا
unmanned	بدون سرنشین
decaffeinated	بدون کافئین
excluding meals	بدون غذا
endless	بدون پایان
nothing if not <idiom>	مطمئنا،بدون شک
in vain <idiom>	بدون تفثیروموفقیت
humblest	بدون ارتفاع
unattended	بدون متصدی
to be sure <idiom>	مطمئنا ،بدون شک
under one's own steam <idiom>	بدون کمک
wing it <idiom>	بدون آمادگی
unequivocally	بدون ابهام
faultless	بدون خطا
faceless	بدون ویژگی
faceless	بدون صورت
without recourse	بدون رجوع
workless	بدون عمل
zero elasticity	بدون کشش
inaction	بدون فعالیت
bachelors	بدون عیال
bachelor	بدون عیال
backless	بدون پشتی
cold turkey	بدون آمادگی
humble	بدون ارتفاع
consistently	بدون تناقض
unequivocal	بدون ابهام
soilless	بدون خاک
degas	بدون گازکردن
on the square	بدون کجی
deice	بدون یخ کردن
diamensionless	بدون اندازه
diamensionless	بدون بعد
dimensionless	بدون بعد
disconnectedly	بدون ارتباط
nonsyllabic	بدون هجایی
nonstop	بدون توقف
exclusive of	بدون در نظرگرفتن
nonboresafe	بدون ضامن
dealated	بدون بال
cordless	بدون سیم
pathless	بدون جاده
shockless	بدون ضربه
bloodlessly	بدون خونریزی
shadeless	بدون سایه
searchless	بدون جستجو
scoreless	بدون امتیاز
sans ceremonie	بدون تشریفات
by rote	بدون فکر
run on	بدون وقفه
recoilless	بدون لنگر
quiescently	بدون جنبش
prosaically	بدون لطافت
non delay	بدون تاخیر
failure free	بدون خرابی
no doubt	بدون تردید
glabrous	بدون کرک
inelastic	بدون کشش
guilelessly	بدون تزویر
indolently	بدون درد
indistinctively	بدون فرق
hands down	بدون احتیاط
holdless	بدون گیره
incommunicable	بدون رابطه
immethodical	بدون اسلوب
immusical	بدون هماهنگی
incognizant	بدون شناسایی
ingenuously	بدون تزویر
inofficial	بدون اجازه
inoperculate	بدون دریچه
flavorless	بدون مزه
free from backlash	بدون لقی
free from slip	بدون لغزش
irrespective of	بدون ملاحظه
free of tax	بدون مالیات
irreflexive	بدون واکنش
free play	بدون محدودیت
free trader	بدون گمرک
inviscid	بدون لزوجت
intolerantly	بدون بردباری
fruitlessly	بدون نتیجه
inapproachable	بدون دسترسی
confidently	بدون شبهه
vainly	بدون نتیجه
unsprung	بدون فنر
unspotted	بدون الودگی
unlined	بدون پوشش
unlined	بدون استر
unfunded	بدون سرمایه
unfinanced	بدون پشتوانه
unfeigned	بدون تصنع
undeviating	بدون تردیدرای