Total search result: 201 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
brown minor |
براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است |
|
|
Other Matches |
|
brown major |
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است |
braun tube |
لامپ براون |
brown major |
براون بزرگتر |
brown sequard syndrome |
نشانگاه براون- سکار |
spearman brown prophecy formula |
فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون |
b & s gauge |
اندازه براون- شارپ سیم |
brown & sharpe wire gauge |
اندازه براون- شارپ سیم |
First come first served. |
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود |
juniors |
کهتر |
afterborn |
کهتر |
Jun |
کهتر |
junior |
کهتر |
inferiors |
کهتر |
inferior |
کهتر |
less |
کهتر |
caddying |
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر |
ultimogeniture |
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری |
caddies |
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر |
caddied |
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر |
caddie |
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر |
sooner |
زودتر |
as early aspossible |
هر چه زودتر |
as soon as possible |
هر چه زودتر |
earlier |
زودتر |
early as possible |
هرچه زودتر |
junior |
زودتر تازه تر |
juniors |
زودتر تازه تر |
You should have told me earlier. |
باید زودتر به من می گفتی |
previously |
زودتر اتفاق افتادن |
he predeceased his son |
زودتر از پسرش مرد |
previous |
آنچه زودتر رخ میدهد |
the volume that preceded |
جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد |
prematureness |
نابهنگامی زودتر از موقع بودن |
whichever is the sooner |
هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون] |
shake a leg <idiom> |
تکان بخوری ،زودتر راه رفتن |
to arrive in good time |
خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن |
almamater |
اموزشگاه |
education center |
اموزشگاه |
school |
اموزشگاه |
schools |
اموزشگاه |
early bird catches the worm <idiom> |
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد |
first come, first served <idiom> |
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست |
Can I go earlier today, just as a special exception? |
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟ |
head master |
مدیر اموزشگاه |
hedge school |
اموزشگاه پست |
dominie |
رئیس اموزشگاه |
dogo |
اموزشگاه جودو |
vocational school |
اموزشگاه حرفهای |
night school |
اموزشگاه شبانه |
night schools |
اموزشگاه شبانه |
interscholastic competition |
مسابقه اموزشگاه ها |
private school |
اموزشگاه خصوصی |
private schools |
اموزشگاه خصوصی |
truant |
از اموزشگاه گریززدن |
preparatory school |
اموزشگاه امادگی |
preparatory schools |
اموزشگاه امادگی |
academies |
دانشگاه اموزشگاه |
truants |
از اموزشگاه گریززدن |
school report |
گزارش اموزشگاه |
foundation school |
اموزشگاه موقوف |
comprehensive school |
اموزشگاه جامع |
comprehensive schools |
اموزشگاه جامع |
parochial school |
اموزشگاه کلیسایی |
special school |
اموزشگاه استثنایی |
principal of a school |
مدیر اموزشگاه |
technical school |
اموزشگاه فنی |
training school |
اموزشگاه حرفهای |
schoolmistresses |
مدیره اموزشگاه |
nongraded school |
اموزشگاه بی دانشپایه |
schoolmistress |
مدیره اموزشگاه |
schools |
پیروان یک مکتب اموزشگاه |
schoolhouse |
ساختمان یاعمارت اموزشگاه |
schoolhouses |
ساختمان یاعمارت اموزشگاه |
school fee |
ماهیانه یا شهریه اموزشگاه |
school pence |
پول هفتگی اموزشگاه |
school slang |
اصطلاح ویژه اموزشگاه |
boarding school |
اموزشگاه شبانه روزی |
boarding schools |
اموزشگاه شبانه روزی |
manege |
اموزشگاه اسب سواری |
lockups |
تعطیل کردن اموزشگاه |
lockup |
تعطیل کردن اموزشگاه |
conservatoire |
اموزشگاه هنرهای زیبا |
school |
پیروان یک مکتب اموزشگاه |
to play the truant |
از رفتن به اموزشگاه طفره زدن |
industrial school |
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی |
interscholastic |
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها |
lead |
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود |
leads |
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود |
ragged school |
اموزشگاه مجانی برای بچههای بینوا |
full timer |
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما |
school doctor |
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه |
prefectoral |
مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران |
mixed school |
اموزشگاه مختلط اموزشگاهی که پسران ودختران با هم درس می خوانند |
gibbous |
بر امده |
who came? |
کی امده |
incoming |
امده |
fordone |
از پا در امده |
ridgy |
بر امده |
who came? |
که امده |
piggybacking |
استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است |
underhung |
پیش امده |
exserted |
پیش امده |
exserted |
بیرون امده |
red hot |
تاب امده |
peregrin or rine |
از خارجه امده |
new come |
تازه امده |
projective |
جلو امده |
prognathic |
پیش امده |
left over |
زیاد امده |
protractive |
جلو امده |
protrudent |
جلو امده |
unbred |
بدببار امده |
impassionate |
به جنبش امده |
prognathous |
پیش امده |
protrusive |
جلو امده |
protrusile |
جلو امده |
leavened bread |
نان ور امده |
exopathic |
ازبیرون امده |
jutting |
پیش امده |
overshot |
پیش امده |
landed |
فرود امده |
saleintiant |
بیرون امده |
jamb |
تیربیرون امده |
overdue |
دیر امده |
jambs |
تیربیرون امده |
in |
:رسیده امده |
in- |
:رسیده امده |
red-hot |
تاب امده |
worked up |
ازکار در امده |
getting |
بدست امده |
worker |
ازکار در امده |
enthetic |
ازبیرون امده |
aggregate |
جمع امده |
saleint |
بیرون امده |
gets |
بدست امده |
get |
بدست امده |
aggregates |
جمع امده |
activity |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
activities |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
clamper |
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود |
peregrine |
ازخارجه امده مسافر |
unhandy |
مشکل بدست امده |
neoteric |
تازه بدنیا امده |
twinborn |
دوقلو بدنیا امده |
petiolar |
از برگدم بیرون امده |
born in the purple |
در نازونعمت بدنیا امده |
projecting jaw |
ارواره پیش امده |
cantilever |
تیر پیش امده |
bay window |
پنجره پیش امده |
beetle brow |
پیشانی پیش امده |
apogean |
از زمین بالا امده |
self born |
از خود بوجود امده |
you might have come |
باید امده باشید |
ecstatically |
بوجد امده نشئهای |
ecstatic |
بوجد امده نشئهای |
bay windows |
پنجره پیش امده |
take steps |
اقدامات بعمل امده |
inchoate |
تازه بوجود امده |
to run short |
زیر short امده است |
prognathous |
دارای ارواره پیش امده |
to t. to account |
زیر account امده است |
ramus |
قسمت بر امده واطاله یافته |
lug |
هر عضو جلو امده چیزی |
rimrock |
لبه بر امده صخره مزبور |
vizor |
لبه پیش امده کلاه |
prognathic |
دارای ارواره پیش امده |
his stomach sticks out |
شکمش پیش امده است |
extrusive |
اخراج کننده بیرون امده |
flange |
لبه بیرون امده چرخ |
flanges |
لبه بیرون امده چرخ |
instances have occurred that |
مواردی پیش امده است |
bucktooth |
دندان گراز یا پیش امده |
lugs |
هر عضو جلو امده چیزی |
lugging |
هر عضو جلو امده چیزی |
lugged |
هر عضو جلو امده چیزی |
hardly earned money |
پول سخت بدست امده |
weather worn |
تحت تاثیر هوا در امده |
air landed |
فرود امده از راه هوا |
visors |
لبه پیش امده کلاه |
bow windows |
پنجره پیش امده کمانی |
bow window |
پنجره پیش امده کمانی |
venose |
دارای رگهای متعددوبر امده |
visor |
لبه پیش امده کلاه |
forestage |
قسمت جلو امده صحنه نمایش |
biologic |
بدست امده اززیست شناسی عملی |
oversailing of facade |
قسمت برجسته یا پیش امده بنا |
ventricous |
بادکرده دارای شکم پیش امده |
whyŠthere is the answer |
شرط در امده تقریبا معنی میدهد |
the bird took its perch |
مرغ فرود امده بر چوب قرارگرفت |
ill gotten |
با وسایل غیر مشروع بدست امده |
kid glove |
ازلای زرق وبرق بیرون امده |
nook |
قطعه زمین پیش امده برامدگی |
bay window |
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان |
round-shouldered |
دارای شانههای جلو امده شانه گرد |
round shouldered |
دارای شانههای جلو امده شانه گرد |
bay windows |
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان |
dormer |
پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان |
it is of doubtful proveance |
معلوم نیست اصلا از کجا امده است |
dormers |
پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان |
post edit |
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی |