Dictiornary-Farsi | برایت آش پخته است . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 83 (7 milliseconds)

English	Persian
He has cooked a pottage for you. <proverb>	برایت آش پخته است .


Other Matches

I missed you.	دلم برایت تنگ شد
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?	تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
Do you want to have your fortune told?	می خواهی برایت فال بگیرم ؟
Die for him who will get feverish for you. <proverb>	براى کسى بمیر که برایت تب کند .
I miss you very much.	دلم خیلی برایت تنگ شده
My heart goes out to you. <idiom>	دلم برایت می سوزد. [اصطلاح روزمره ]
A thing you dont want is dear at any price. <proverb>	چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !	آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
My thoughts and prayers go out to you. <idiom>	با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
coction	پخته
underdone	کم پخته
ripest	پخته
terracotta	گل پخته
riper	پخته
ripe	پخته
slack baked	نیم پخته
dough baked	نیم پخته
samel	نیم پخته
fired brick	اجر پخته
spatchcock	بشتاب پخته
sunbaked	افتاب پخته
soden	نیم پخته
half baked	نیم پخته
burnt brick	خشت پخته
biffin	سیب پخته
sodden	نیم پخته
boiled	پخته شده
half-baked	نیم پخته
well done	خوب پخته
luncheon meat	گوشت پخته و آماده
sunny side up	فقط یک طرفش پخته
well-done steak	استیک کاملا پخته
underbaked	نیم پخته ناپخته
underdo	نیم پخته کردن
cold cuts	گوشت پخته سرد
convenience food	خوراک پیش پخته
convenience foods	خوراک پیش پخته
boild egg	تخم مرغ پخته
warmed over	دوباره پخته شده
it was cooked to rags	انقدر پخته شدکه له شد
rare	لطیف نیم پخته
hard baked	سفت پخته شده
it is half cooked	نیم پخته است
rarer	لطیف نیم پخته
liverwurst	سوسیس جگر پخته
rarest	لطیف نیم پخته
arch brick	اجر زیاد پخته
bakemeat	شیرینی اردی غذای پخته
body brick	اجر خوب پخته شده
baked meat	شیرینی اردی غذای پخته
boild egg hard	تخم مرغ پخته سفت
I want my steak well done.	می خواهم استیکم خوب پخته با شد
first class brick	اجر خوب پخته شده
boild egg soft	تخم مرغ پخته عسلی
stroganoff	گوشت پخته نازک با خردل
warmed over	زیادتر ازمعمول پخته شده
overdone	خیلی پخته و سرخ شده
Cooked vegetables digest easily.	سبزی پخته زود هضم است.
medium steak	استیک متوسط سرخ یا پخته شده
cow heel	پاچه گاو پخته و دلمه شده
pale brick	اجری که خوب پخته نشده است
succotash	غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
gigot	ران گوسفند و غیره که پخته باشد
dumpling	نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings	نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling	شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
well done [fully cooked] <adj.>	کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
baked beans	لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
fully cooked <adj.>	کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
hash	گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
The project is not fully developed yet.	این طرح هنوز پخته وآماده نیست
The meet is overdone.	این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffles	کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle	کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling	کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled	کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
macedoine	مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy	ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
broth	غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
parfait	دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
strudel	ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
processed silk	ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]