Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
cameo |
برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی |
cameos |
برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی |
|
|
Other Matches |
|
embossment |
نقوش برجسته برجسته کاری |
relievo |
برجسته کاری |
bas-relief |
برجسته کاری |
relief |
برجسته کاری |
acrography |
گچ کاری برجسته |
embossing die |
حدیده برجسته کاری |
fretwork |
برجسته کاری حاشیه گذاری |
bagnette |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
nagnet |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
bossed |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
baguet |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
hollow gorge |
[ربع گرد در برجسته کاری] |
baguette |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
boss |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
bosses |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
bossing |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
in cavetto |
[نقش برجسته کاری وارونه] |
boss formerly boce |
[بلوک منبت کاری شده برجسته] |
agraffe |
سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده] |
agrafe |
سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده] |
card-cut |
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک] |
calf's tongue |
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی] |
alto-rilievo |
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.] |
embossing |
طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش] |
perspective spatial model |
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین |
salience |
نکته برجسته موضوع برجسته |
supereminent |
برجسته فوق العاده برجسته |
saliency |
نکته برجسته موضوع برجسته |
bas relif |
حجاری ونقوش برجسته برجسته |
stereoscope |
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته |
stereograph |
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن |
repousse |
برجسته نمایاحکاکی برجسته |
precious |
: قیمتی |
high value |
قیمتی |
high dollar value |
قیمتی |
worthlessness |
بی قیمتی |
ingot |
فلز قیمتی |
dual price system |
نظام دو قیمتی |
At all costs . At any price . |
به هر قیمتی که شده |
noble metal |
فلز قیمتی |
high grade steel |
فولاد قیمتی |
price system |
نظام قیمتی |
Without ( beyond , above ) price . |
بی نهایت قیمتی |
to set no great store by |
قیمتی ندانستن |
precious stone |
سنگ قیمتی |
precious metal |
فلز قیمتی |
agate |
سنگ قیمتی |
agates |
سنگ قیمتی |
stone |
سنگ قیمتی |
price support |
حمایت قیمتی |
worthful |
گرانبها قیمتی |
for all the world <idiom> |
بهر قیمتی |
valuable |
گرانبها قیمتی |
stoning |
سنگ قیمتی |
stones |
سنگ قیمتی |
rondel |
سنگهای قیمتی مدورزینتی |
average revenue |
قیمتی که خریدارمی پردازد |
lapidarian |
وابسته به سنگهای قیمتی |
asteria |
نوعی سنگ قیمتی |
carpet value |
ارزش قیمتی فرش |
nonprice competition |
رقابت غیر قیمتی |
lapidary |
وابسته به سنگهای قیمتی |
price elasticity of supply |
کشش قیمتی عرضه |
price elasticity of demand |
کشش قیمتی تقاضا |
priceable things |
اموال یا اشیا قیمتی |
He is a priceless nice fellow . |
آدم نازنین و قیمتی یی است |
cupellation |
گرفتن فلزات قیمتی از سرب |
anaglyph |
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی |
factories |
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد |
factory |
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد |
facets |
سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش |
facet |
سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش |
I must get hold of her at all costs. |
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم |
demand price |
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند |
Every man has his price . |
هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه ) |
dumping |
فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی |
break up value |
قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود |
torching |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torches |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
blow torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torched |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
to know the ropes |
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن |
value added |
اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود |
pence for any thing |
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری |
stringing |
خطوط خاتم کاری و منبت کاری |
glid |
تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.] |
dumping |
فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل |
rondelle |
جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی |
pearl |
مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.] |
pre-eminent |
برجسته |
illustrated |
برجسته |
ridged |
برجسته |
staring |
برجسته |
prosilient |
برجسته |
starring |
برجسته |
convex |
برجسته |
prime |
برجسته |
of d. |
برجسته |
crowned |
برجسته |
illustrious |
برجسته |
relievo |
برجسته |
relief emboss |
برجسته |
prominent |
برجسته |
rilievo |
برجسته |
pre eminent |
برجسته |
par excellence |
برجسته |
overriding |
برجسته |
distinguished |
برجسته |
salient |
برجسته |
mainlining |
برجسته |
mainlines |
برجسته |
mainlined |
برجسته |
mainline |
برجسته |
conspicuous |
برجسته |
torose |
برجسته |
striking |
برجسته |
primed |
برجسته |
primes |
برجسته |
eminent |
برجسته |
illustrous |
برجسته |
outstanding |
برجسته |
outstandingly |
برجسته |
laureate |
برجسته |
dominant |
برجسته |
raised |
برجسته |
masterwork |
برجسته |
strikingly |
برجسته |
stereometric |
برجسته |
noted |
برجسته |
stereometric |
خط برجسته |
cordon bleu |
برجسته |
in relief |
برجسته |
predominant |
برجسته |
kenspeckle |
برجسته |
stereoscopic |
برجسته بین |
premiers |
هنرپیشه برجسته |
stucco relief |
گچبریهای برجسته |
premier |
هنرپیشه برجسته |
to stand out |
برجسته بودن |
to put forward |
برجسته نمودارکردن |
high relief |
نقوش برجسته |
stereoscopics |
برجسته نمایی |
topographic map |
نقشه برجسته |
signalize |
برجسته کردن |
to create an image for oneself as somebody |
برجسته شدن |
half relief |
نیم برجسته |
mezzo relief |
نیم برجسته |
signally |
بطور برجسته |
topography |
برجسته نگاری |
smatt |
برجسته زیرکانه |
milestone |
مرحله برجسته |
milestones |
مرحله برجسته |
eminently |
بطور برجسته |
piece de resistance |
فقره برجسته |
to make one's mark |
برجسته شدن |
laureatel |
شاعر برجسته |
stereoscopic |
برجسته بینی |
illustriously |
برجسته وار |
swells |
برجسته شیک |
swelled |
برجسته شیک |
swell |
برجسته شیک |
effigies |
تصویر برجسته |
relief |
حجاری برجسته |
effigy |
تصویر برجسته |
raised shoulder |
شانه برجسته |
stand out |
برجسته عالی |
notbility |
شخص برجسته |
leading |
عمده برجسته |
project |
برجسته بودن |
projects |
برجسته بودن |
in relief |
بطور برجسته |
projection welding |
جوش برجسته |
relief map |
نقشه برجسته |
relief emboss |
نقشه برجسته |
projected |
برجسته بودن |
stand out |
برجسته بودن |
feat |
کار برجسته |
feats |
کار برجسته |
contour map |
نقشه برجسته |
premiere |
هنرپیشه برجسته |
premiering |
هنرپیشه برجسته |
humdinger |
تفوق برجسته |
humdingers |
تفوق برجسته |
distinguished |
برجسته مهم |
exaggerated stereoscopy |
برجسته بین |
personages |
شخص برجسته |
anaglyph |
تزئینات برجسته |
cordon bleu |
آدم برجسته |
contour |
نقشه برجسته |
anaglyph |
حجاری برجسته |
predominantly |
بطور برجسته |
poet laureate |
شاعر برجسته |
emboss |
برجسته کردن |
drop shadow |
سایه برجسته |
premiered |
هنرپیشه برجسته |
egregious |
برجسته نمایان |
bas-reliefs |
نقش کم برجسته |
bas-reliefs |
برجسته کوتاه |
bas-relief |
نقش کم برجسته |