Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
Other Matches
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
man power
نیروی انسانی
labor
نیروی انسانی
labors
نیروی انسانی
manpower
نیروی انسانی
labored
نیروی انسانی
labour
نیروی انسانی
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
manpower cieling
سطح نیروی انسانی
scientific manpower
نیروی انسانی متخصص
manpower control
کنترل نیروی انسانی
manpower development
پرورش نیروی انسانی
high level manpower
نیروی انسانی بالا
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
manpower loading chart
نمودار تخصیص نیروی انسانی
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
lag rate
نسبت کسری نیروی انسانی
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
programming
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
short-handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
production planning
برنامه ریزی تولید
scheduled
برنامه ریزی کردن
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
ex ante
برنامه ریزی شده
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
program
برنامه ریزی کردن
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
state planning
برنامه ریزی دولتی
programs
برنامه ریزی کردن
macroplanning
برنامه ریزی کلان
plan
برنامه ریزی کردن
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
schedule
برنامه ریزی کردن
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
family planning
برنامه ریزی خانواده
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
plans
برنامه ریزی کردن
product planning
برنامه ریزی محصولات
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
population planning
برنامه ریزی جمعیت
timing
برنامه ریزی زمانی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
planning model
الگوی برنامه ریزی
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
overall planning
برنامه ریزی کلی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
planning system
نظام برنامه ریزی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
develops
برنامه ریزی و تولید
develop
برنامه ریزی و تولید
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning horizon
افق برنامه ریزی
development planning
برنامه ریزی توسعه
national planning
برنامه ریزی ملی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
linear programming
برنامه ریزی خطی
schedules
برنامه ریزی کردن
programmed
برنامه ریزی شده
planning principles
اصول برنامه ریزی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
rural planning
برنامه ریزی روستائی
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
programming methods
روشهای برنامه ریزی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
central planning
برنامه ریزی مرکزی
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
human factor
فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
inhuman
فاقد خوی انسانی غیر انسانی
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
army training program
برنامه اموزش نیروی زمینی
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
army material program
برنامه تهیه اماد نیروی زمینی
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
army training and evaluation program
برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD
سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
api
مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
mask
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com