Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
Other Matches
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
production planning
برنامه ریزی تولید
develops
برنامه ریزی و تولید
develop
برنامه ریزی و تولید
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
Visual Basic
ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
c
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای برنامه نویس ساخت یافته
generated
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generates
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generating
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generate
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
pascal
زبان برنامه نویسی ساخت یافته سطح بالا که برای میکروها و آموزش برنامه نویسی به کار می رود
management
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
programming
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
programmed
برنامه ریزی شده
product planning
برنامه ریزی محصولات
dietetics
برنامه ریزی غذایی
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
development planning
برنامه ریزی توسعه
planning horizon
افق برنامه ریزی
financial planning
برنامه ریزی مالی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
programs
برنامه ریزی کردن
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
state planning
برنامه ریزی دولتی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
overall planning
برنامه ریزی کلی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
rural planning
برنامه ریزی روستائی
schedules
برنامه ریزی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
macroplanning
برنامه ریزی کلان
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
plan
برنامه ریزی کردن
programming methods
روشهای برنامه ریزی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning model
الگوی برنامه ریزی
plans
برنامه ریزی کردن
curriculum development
برنامه ریزی درسی
planning principles
اصول برنامه ریزی
planning system
نظام برنامه ریزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
population planning
برنامه ریزی جمعیت
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
family planning
برنامه ریزی خانواده
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
national planning
برنامه ریزی ملی
timing
برنامه ریزی زمانی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
linear programming
برنامه ریزی خطی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
program
برنامه ریزی کردن
ex ante
برنامه ریزی شده
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
program structure
ساخت برنامه
synthetic address
محل استفاده شده در برنامه که توسط دستورات درون برنامه تولید شده است
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
structured programming
برنامه نویسی ساخت یافته
structures coding
برنامه نویسی ساخت یافته
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
smalltalk
زبان برنامه نویس گرا ساخت Xerox
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
structured programming
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
COMAL
زبان برنامه نویسی ساخت نیافته مشابه با BASIC
production programme
برنامه تولید
production program
برنامه تولید
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
elegant programming
نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
VBA
زبان ماکرو پیچیده ساخت ماکروسافت با کمک ابزار برنامه سازی Visual Basic
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
functional
مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
primitive
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
wordstar
برنامه کاربردی کلمه پرداز معروف ساخت Micropro International برای کامپیوترهای CPLM و IBMPC
synthesis
تولید مصنوعی چیزی
syntheses
تولید مصنوعی چیزی
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
generation
تولید داده یا نرم افزار یا برنامه با استفاده از کامپیوتر
generations
تولید داده یا نرم افزار یا برنامه با استفاده از کامپیوتر
synthesizers
وسیلهای که چیزی تولید میکند
synthesizer
وسیلهای که چیزی تولید میکند
synthesisers
وسیلهای که چیزی تولید میکند
generated
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
generating
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
generates
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
generate
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
privilege
ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
indirect objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com