Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
curl of the lip
برگرداندن یا اویختن لب
Other Matches
loll
اویختن
hang
اویختن
lolling
اویختن
hangs
اویختن
lolls
اویختن
hitching
اویختن
hitched
اویختن
slouching
اویختن
hitches
اویختن
slouch
اویختن
slouched
اویختن
slouches
اویختن
hitch
اویختن
lolled
اویختن
hanging
عمل اویختن
pouted
لب رابزیر اویختن
pout
لب رابزیر اویختن
cats
اویختن لنگر
bells
زنگ اویختن به
bell
زنگ اویختن به
straps
باتسمه اویختن
strap
باتسمه اویختن
pouting
لب رابزیر اویختن
pouts
لب رابزیر اویختن
crucifies
برصلیب اویختن
crucifies
بدار اویختن
crucify
برصلیب اویختن
crucifying
برصلیب اویختن
crucify
بدار اویختن
impaling
بر چوب اویختن
impales
بر چوب اویختن
impale
بر چوب اویختن
impaled
بر چوب اویختن
crucifying
بدار اویختن
cat
اویختن لنگر
hang out
اویختن سماجت ورزیدن
hang out
محل اویختن چیزی
append
اویختن پیوست کردن
appended
اویختن پیوست کردن
appends
اویختن پیوست کردن
appending
اویختن پیوست کردن
dangle
اویزان کردن اویختن
dangled
اویزان کردن اویختن
dangling
اویزان کردن اویختن
dangles
اویزان کردن اویختن
excruciate
شکنجه کردن برصلیب اویختن
scaffold
سکوب زدن بدار اویختن
scaffolds
سکوب زدن بدار اویختن
hike out
خم شدن یا اویختن به لبه قایق برای ایجاد تعادل
hanging committee
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
gantline
رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
regurgitates
برگرداندن
retort
برگرداندن
dishonors
برگرداندن چک
translating
برگرداندن
dishonored
برگرداندن چک
regurgitated
برگرداندن
dishonoring
برگرداندن چک
avert
برگرداندن
regurgitating
برگرداندن
dishonour
برگرداندن چک
averted
برگرداندن
averting
برگرداندن
averts
برگرداندن
replay
برگرداندن
upset
برگرداندن
translates
برگرداندن
retorts
برگرداندن
upsetting
برگرداندن
translate
برگرداندن
translated
برگرداندن
regurgitate
برگرداندن
transact
برگرداندن
reflect
برگرداندن
to bring back
برگرداندن
to put a bout
برگرداندن
reflecting
برگرداندن
reflects
برگرداندن
reversion
برگرداندن
to turn off
برگرداندن
diverging
برگرداندن
upsets
برگرداندن
turnover
برگرداندن
convert
برگرداندن
to send back
برگرداندن
send back
برگرداندن
bring back
برگرداندن
evert
برگرداندن
dishonoured
برگرداندن چک
dishonouring
برگرداندن چک
replays
برگرداندن
replaying
برگرداندن
replayed
برگرداندن
dishonours
برگرداندن چک
reset
برگرداندن
blench
برگرداندن
blenched
برگرداندن
blenches
برگرداندن
renvoi
برگرداندن
blenching
برگرداندن
retroject
برگرداندن
rootle
برگرداندن
redeploy
[staff]
برگرداندن
replicating
برگرداندن تازدن
evocate
فراخواندن برگرداندن
re echo
دوباره برگرداندن
returning
مراجعت برگرداندن
to pay back
برگرداندن افزودن
to put a bout a horse
سر اسب را برگرداندن
returns
مراجعت برگرداندن
return
مراجعت برگرداندن
make up
<idiom>
بازیافتن ،برگرداندن
spade
بابیل برگرداندن
spades
بابیل برگرداندن
returned
مراجعت برگرداندن
replicate
برگرداندن تازدن
replicated
برگرداندن تازدن
decode
برگرداندن رمز
decoded
برگرداندن رمز
decodes
برگرداندن رمز
replicates
برگرداندن تازدن
evoking
فراخواندن برگرداندن
evokes
فراخواندن برگرداندن
evoke
فراخواندن برگرداندن
lazy tongs
چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
turn the clock back
<idiom>
زمان را به عقب برگرداندن
turn over
وارونه کردن برگرداندن
to refuse somebody entry
[admission]
کسی را در مرز برگرداندن
beads
برگرداندن لبههای ورق
bead
برگرداندن لبههای ورق
repatriating
بمیهن خود برگرداندن
repatriates
بمیهن خود برگرداندن
repatriated
بمیهن خود برگرداندن
to tutn end for end
وارونه کردن برگرداندن
restore
بحال اول برگرداندن
intervert
سوی دیگر برگرداندن
suspension of vouchers
برگرداندن اسناد هزینه
restitute
بحال اول برگرداندن
restoring
برگرداندن به وضعیت جدید
restoring
بحال اول برگرداندن
restores
برگرداندن به وضعیت جدید
restores
بحال اول برگرداندن
to turn over
محول کردن برگرداندن
restored
برگرداندن به وضعیت جدید
restored
بحال اول برگرداندن
restore
برگرداندن به وضعیت جدید
handtwist retrieve
طرز برگرداندن نخ ماهیگیری
repatriate
بمیهن خود برگرداندن
rehabilitating
بحال نخست برگرداندن
rehabilitated
بحال نخست برگرداندن
convert
برگرداندن وارونه کردن
converted
برگرداندن وارونه کردن
converting
برگرداندن وارونه کردن
supinate
بخارج برگرداندن دست
reverse
برگرداندن پشت و رو کردن
reverses
برگرداندن پشت و رو کردن
reversing
برگرداندن پشت و رو کردن
rehabilitates
بحال نخست برگرداندن
rehabilitate
بحال نخست برگرداندن
converts
برگرداندن وارونه کردن
vomits
استفراغ کردن برگرداندن
turn
تاه زدن برگرداندن
vomited
استفراغ کردن برگرداندن
vomit
استفراغ کردن برگرداندن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
reversed
برگرداندن پشت و رو کردن
turns
تاه زدن برگرداندن
countered
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
counter
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
eversion
برگرداندن پلک چشم وغیره
covers
اماده برای برگرداندن توپ
retaliating
عین چیزی را بکسی برگرداندن
cover
اماده برای برگرداندن توپ
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
turn in
بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
reversion
برگرداندن شیب معکوس دادن
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
countering
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
remanding
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
retaliates
عین چیزی را بکسی برگرداندن
remanded
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remand
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
retaliated
عین چیزی را بکسی برگرداندن
recover
برگرداندن چیزی که گم شده بود
recovering
برگرداندن چیزی که گم شده بود
recovers
برگرداندن چیزی که گم شده بود
reset
برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
retaliate
عین چیزی را بکسی برگرداندن
resets
برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
remands
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
recovery
برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
supination
چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
recoveries
برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
to translate something
[from/into a language]
برگرداندن
[نوشتنی]
چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
recuperation
عمل برگرداندن لوله بجای خود
backspace tape
فرایند برگرداندن نوارمغناطیسی به ابتدای رکوردقبلی
repristinate
بصورت اصلی برگرداندن دوباره بکر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com