English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (4 milliseconds)
English Persian
slang بزبان عامیانه
Other Matches
capella بزبان
gallice بزبان فرانسه
indispensables بزبان شوخی
latine بزبان لاتینی
inexpressibles بزبان شوخی
utters بزبان اوردن
uttered بزبان اوردن
utter بزبان اوردن
alpha aurigae عیوق بزبان
slang بزبان یا لهجه مخصوص
romanic متکلم بزبان رومی
in legal parlance بزبان یا عباراتی حقوقی
doggie سگ بزبان کودکان سگ کوچک
uvular وابسته بزبان کوچک
vulgar عامیانه
slangy عامیانه
formulate بیان داشتن بزبان ریاضی
retranslate دوباره بزبان نخستین دراوردن
PO پبشاب دان بزبان کودکان
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
formulated بیان داشتن بزبان ریاضی
formulates بیان داشتن بزبان ریاضی
formulating بیان داشتن بزبان ریاضی
vulgarization تعمیم چیزی بزبان ساده
arabist عالم بزبان و علوم عربی
argots گویش عامیانه
vulgate زبان عامیانه
argot گویش عامیانه
slang اصطلاح عامیانه
I spoke my mind. آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
popularly از لحاظ توده مردم بزبان ساده
laicize جنبه عامیانه دادن به
damnit! لعنت ! [اصطلاح عامیانه ]
nuncupation افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
latinity شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
snot rag دستمال جیب [اصطلاح عامیانه]
blowrag دستمال جیب [اصطلاح عامیانه]
slang واژه عامیانه وغیر ادبی
conning مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conned مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
con مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
I don't give a shit! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a damn shit! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a monkey's (fart)! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a fuck! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com