Dictiornary-Farsi | بزنی عاشق شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 66 (5 milliseconds)

English	Persian
to fall in love with a woman	بزنی عاشق شدن


Other Matches

to take to wife	بزنی گرفتن
to give to wife	بزنی دادن
to take in marriage	بزنی گرفات
palmetto	نخل باد بزنی
harp aerial	آنتن باد بزنی
It wI'll be a feather in your cap .	هر گلی بزنی بسر خودت زدی
So dont try to device yourself .	سعی نکن خودت را گول بزنی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.	اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.	اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
goo goo	عاشق
inamorata	زن عاشق
leman	عاشق
love some	عاشق
loveerless	بی عاشق
swain	عاشق
amorist	عاشق
inamorato	عاشق
amorous	عاشق
lover	عاشق
lovers	عاشق
amonrist	عاشق
to be in love	عاشق بودن
plighted lovers	دو تن عاشق ومعشوق
shutterbug	عاشق عکاسی
To fall in love (with someone).	عاشق شدن
lover like	عاشق وار
head over heel in love <idiom>	یک دل نه صد دل عاشق شدن
in love <idiom>	عاشق شدن
philobiblic	عاشق کتاب
philharmonic	عاشق موسیقی
adored	عاشق شدن
amative	عاشق پیشه
kleptomaniacs	عاشق سرقت
kleptomaniac	عاشق سرقت
adore	عاشق شدن
amorist	عاشق پیشه
adores	عاشق شدن
narcissist	عاشق خود
f. of books	عاشق کتاب
fall in love with	عاشق شدن به
adoring	عاشق شدن
paramour	عاشق معشوقه
side with <idiom>	عاشق چیزی بودن
sweet on <idiom>	عاشق کسی شدن
outdoorsy <adj.>	عاشق هوای آزاد
to fall in love [with somebody]	عاشق [کسی] شدن
fall in love with <idiom>	عاشق کسی شدن
fall for <idiom>	خیلی عاشق بودن
adorer	ستایش کننده عاشق
stagestruck	عاشق صحنه نمایش
to fall in love with a woman	عاشق زنی شدن
She loves to have a lot of doges .	عاشق اینست که سگ نگاهدارد
To fall in love at first sight.	بانگاه اول عاشق شدن
lovelorn	عاشق دلخسته غمزده عشق
loved	عشق داشتن عاشق بودن
narcissus	جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
loves	عشق داشتن عاشق بودن
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
love	عشق داشتن عاشق بودن
He doesnt do it for our black eyes.	عاشق چشم وابروی ماکه نیست
aegisthus	فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
bibliophile	کتاب جمع کن عاشق شکل وفاهر کتب
in love - engaged - married	عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
to turn somebody's head <idiom>	کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن [اصطلاح مجازی]
stuck on <idiom>	دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن