Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
entertainingly
بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
Other Matches
occupied
<adj.>
سرگرم
amused
<adj.>
سرگرم
engaging
سرگرم کننده
entertaining
سرگرم کننده
amuse
سرگرم کردن
amusingly
سرگرم کننده
intent on doing anything
سرگرم کرد
accompanies
سرگرم بودن
divertive
سرگرم کننده
accompanied
سرگرم بودن
accompany
سرگرم بودن
amusing
سرگرم کننده
amuses
سرگرم کردن
as
بطوریکه
qua
بطوریکه
so that
بطوریکه
the f. of a table
بطوریکه
in due f.
بطوریکه
inveigle
فریفتن سرگرم کردن
inveigled
فریفتن سرگرم کردن
inveigles
فریفتن سرگرم کردن
inveigling
فریفتن سرگرم کردن
sported
تفریحی سرگرم کردن
sport
تفریحی سرگرم کردن
sports
تفریحی سرگرم کردن
please
سرگرم کردن لطفا
pleases
سرگرم کردن لطفا
amused
سرگرم شده و مشغول
according as
همچنانکه بطوریکه
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
sportive
سرگرم تفریح وورزش ورزشی
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
incomputably
بطوریکه نتوان شمرد
inapplicably
بطوریکه تطبیق ننماید
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
evincibly
بطوریکه بتوان اثبات کردن
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
micro prolog
PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
hypoventilation
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
covers
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
ventriloquism
سخن گفتن انسان بطوریکه شنونده نداند صدا ازکجابیرون امده
coverings
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
cover
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
variable incidence
جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
gestalt
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
blankest
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
hyperventilation
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
possitive stagger
ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
negative stagger
ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
coordinated turn
دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
occupying
تصرف کردن سرگرم کردن
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
occupy
تصرف کردن سرگرم کردن
occupies
تصرف کردن سرگرم کردن
estimably
بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
hinting
در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
trimestr
رخ دهنده
joggers
هل دهنده
pusher
هل دهنده
jogger
هل دهنده
shover
هل دهنده
pushers
هل دهنده
transferor
دهنده
donar
دهنده
irriguous
اب دهنده
giver
دهنده
donors
دهنده
donor
دهنده
decker
زینت دهنده
decreer
حکم دهنده
functor
انجام دهنده
delegant
حواله دهنده
frondescent
برگ دهنده
deponont
شهادت دهنده
deliverer
تحویل دهنده
deluder
فریب دهنده
depreciator
تنزل دهنده
fumigator
بخور دهنده
dimissory
رخصت دهنده
discriminator
تمیز دهنده
lurer
فریب دهنده
designator
نقش دهنده
demulcent
ت سکین دهنده
decker
ارایش دهنده
depreciative
تنزل دهنده
drawer of a bill of exchange
برات دهنده
drill master
مشق دهنده
exhalant
بیرون دهنده
adjudicator
فتوی دهنده
extenuating
تخفیف دهنده
evangelic
مژده دهنده
extender
بسط دهنده
explicator
توضیح دهنده
examinee
امتحان دهنده
expander
بسط دهنده
exhibitive
جلوه دهنده
exhibitioner
نمایش دهنده
erosive
فرسایش دهنده
erosive
سایش دهنده
electron donor
دهنده الکترون
eleemosynary
صدقه دهنده
elucidator
توضیح دهنده
formatter
شکل دهنده
expositor
توضیح دهنده
emancipator
رهایی دهنده
endorser
حواله دهنده
flowerer
گیاه گل دهنده
extenuative
تخفیف دهنده
epicritic
تمیز دهنده
exhalent
بیرون دهنده
deceiver
فریب دهنده
adjurer
سوگند دهنده
comforters
تسلی دهنده
comforter
تسلی دهنده
racing
مسابقه دهنده
voters
رای دهنده
voter
رای دهنده
drawers
حواله دهنده
restorer
اعاده دهنده
restorers
اعاده دهنده
evangelical
مژده دهنده
adapter
تطبیق دهنده
adapter
وفق دهنده
achiever
انجام دهنده
accomplisher
انجام دهنده
abluent
شستشو دهنده
demonstrative
شرح دهنده
healer
شفا دهنده
permissive
اجازه دهنده
drawers
برات دهنده
drawer
حواله دهنده
drawer
برات دهنده
lenders
وام دهنده
lenders
قرض دهنده
lender
وام دهنده
lender
قرض دهنده
healers
التیام دهنده
healers
شفا دهنده
shocking
تکان دهنده
adjudicators
فتوی دهنده
torturers
شکنجه دهنده
torturer
شکنجه دهنده
sedating
تسکین دهنده
sedates
تسکین دهنده
sedated
تسکین دهنده
sedate
تسکین دهنده
commanding
فرمان دهنده
healer
التیام دهنده
continuative
ادامه دهنده
coadjutant
یاری دهنده
changer
تغییر دهنده
bulbiferous
پیاز دهنده
briber
رشوه دهنده
baiter
طعمه دهنده
bailor
اجاره دهنده
bailer
اجاره دهنده
assuror
اطمینان دهنده
communicator
پیام دهنده
compensative
پاداش دهنده
complier
انجام دهنده
continuant
ادامه دهنده
consultee
مشورت دهنده
connector
اتصال دهنده
conjunctive
ربط دهنده
concussive
تکان دهنده
placater
اشتی دهنده
conciliator
اشتی دهنده
concentative
تمرکز دهنده
assurer
اطمینان دهنده
assimilatory
شباهت دهنده
assignor
حواله دهنده
almsman
صدقه دهنده
allocator
تخصیص دهنده
alleviator
تخفیف دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com