English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (9 milliseconds)
English Persian
incommutably بطوریکه نتوان معاوضه نمود
Other Matches
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
incomputably بطوریکه نتوان شمرد
ineffably بطوریکه نتوان بیان کرد
incomprehensibly بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
in due f. بطوریکه
the f. of a table بطوریکه
as بطوریکه
so that بطوریکه
qua بطوریکه
according as همچنانکه بطوریکه
appearances نمود
growth نمود
phenomenon نمود
appearance نمود
performances نمود
aspects نمود
prospects نمود
life form زی نمود
prospecting نمود
prospected نمود
prospect نمود
life forms زی نمود
growths نمود
performance نمود
aspect نمود
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
irrepressible joy ادمی که نتوان جلواوراگرفت
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
actescence نمود شیر
psychological make up نمود ذهنی
phenomenon نمود تجلی
macroscopic درشت نمود
pseudomorphism نمود کاذب
it had a europeanlook اروپایی می نمود
evincibly بطوریکه بتوان اثبات کردن
You cannot make bricks without straw. <proverb> بى کاه نتوان خشت ساخت .
kittle cattle ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
pseudomorphous دارای نمود کاذب
movable bridge پلی که میشودجابجا نمود
he proceeded to investigate it بتحقیق ان مبادرت نمود
he showed me kindness ابرازمحبت نسبت به من نمود
it had a europeanlook نمود اروپایی داشت
multiphase دارای چند نمود
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
entertainingly بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
no enemy is insignificant دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
irrepressible joy کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
irretraceable که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
water exists in three phases اب درسه نمود وجود دارد
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
irredeemably جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
bater معاوضه
changing معاوضه
swap معاوضه
changes معاوضه
exchanges معاوضه
exchanging معاوضه
changed معاوضه
change معاوضه
exchanged معاوضه
exchange معاوضه
barter معاوضه
swopped معاوضه
reciprocation معاوضه
swopping معاوضه
swops معاوضه
bartered معاوضه
swapped معاوضه
bartering معاوضه
barters معاوضه
quid pro quo معاوضه
quid pro quos معاوضه
swaps معاوضه
incommunicableness چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
hypoventilation تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
micro prolog PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
exchange ارز معاوضه
exchanged ارز معاوضه
exchanged معاوضه کردن
exchanging ارز معاوضه
exchanges ارز معاوضه
exchanges معاوضه کردن
exchanging معاوضه کردن
negotiations معاوضه مذاکرات
negotiation معاوضه مذاکرات
exchange service بنگاه معاوضه
exchangeability قابلیت معاوضه
interchangeable قابل معاوضه
exchange معاوضه کردن
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
oversale پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
cover مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
covers مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
coverings مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
ventriloquism سخن گفتن انسان بطوریکه شنونده نداند صدا ازکجابیرون امده
interchangeably بطور قابل معاوضه
changed معاوضه کردن خردکردن
exchange معاوضه و مبادله پول
changing معاوضه کردن خردکردن
change معاوضه کردن خردکردن
exchanged معاوضه و مبادله پول
changes معاوضه کردن خردکردن
exchanges معاوضه و مبادله پول
exchanging معاوضه و مبادله پول
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
variable incidence جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
blankest حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blank حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
gestalt معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
ducks and drakes پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
hatchment صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
piggyback file فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
upgrading به روز رسانی [معاوضه قسمتهای قدیمی] [مهندسی]
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
to barter away بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
hyperventilation تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
final set حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
an impossible hat کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
he took my words in good part سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
possitive stagger ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
negative stagger ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
coordinated turn دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
estimably بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
trade داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
traded داد و ستد کردن مبادله یا معاوضه کردن حرفه
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
swap agreement موافقتنامه مبادلات ارزی قرار معاوضه ارزی
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com