Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
self closing
بطور خودکار بسته شونده
Other Matches
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
j valve
سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
automated
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
removable
باز و بسته شونده
self charging
تحمیل شونده بنفس خود خودکار
jackknife
بازو بسته شونده شیرجه رفتن
reflectively
بطور منعکس شونده
quick disconnect
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
mechanically
بطور خودکار
automatically
بطور خودکار
automatism
بطور خودکار
self locking
قفل شونده بطور خود کار
synchronous
همگاه واقع شونده بطور هم زمان
self distributing
توزیع شونده بطور خود کار
automation
بطور خودکار کارکردن
automatic program control
کنترل برنامه بطور خودکار
automatic gain control
کنترل بازده بطور خودکار
pretendedly
بطور ساختگی یا بخود بسته
oracularly
بطور سر بسته یا مبهم ازغیب
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
synchroreceiver
دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
automatic error correction
تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
submachinegun
مسلسل خودکار یانیمه خودکار
automatics
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic check
کنترل خودکار بررسی خودکار
automatic
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
autoloader
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
automatic pilot
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilots
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
aided tracking
سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
link encryption
خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
automatic coding
برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
diminishing
کم شونده
folding
تا شونده
deliquescent
اب شونده
vimineous
خم شونده
squashy
له شونده
step down
کم شونده
comparand
قیاس شونده
combinatory
ترکیب شونده
concretive
سفت شونده
frequenting
تکرار شونده
concentrator
متمرکز شونده
seconder
دوم شونده
latescent
پنهان شونده
frequented
تکرار شونده
seceder
منتزع شونده
stretchiest
گشاد شونده
juvenescent
جوان شونده
retractive
جمع شونده
revulsive
جابجا شونده
rigescent
سفت شونده
rigescent
سخت شونده
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
rubescent
قرمز شونده
incoming
وارد شونده
reactive
منعکس شونده
frequents
تکرار شونده
soluble oil
روغن حل شونده
stretchier
گشاد شونده
frequent
تکرار شونده
remittent
سبک شونده
pulverulent
خرد شونده
base ejection
پرتاب شونده از ته
riser
بلند شونده
accumulating
جمع شونده
accumulates
جمع شونده
restrainer
مانع شونده
insured
بیمه شونده
metastatic
جابجا شونده
cumulative
جمع شونده
accumulate
جمع شونده
proliferous
تکثیر شونده
causative
سبب شونده
rarefactive
رقیق شونده
changful
جوربجور شونده
coagulable
دلمه شونده
stretchy
گشاد شونده
decreasingly
بطورکم شونده
clotty
دلمه شونده
metabolic
دگرگون شونده
liquescent
مایع شونده
clastic
تقسیم شونده
clastic
جدا شونده
locator
جایگزین شونده
redintegrate
تجدید شونده
recreant
تسلیم شونده
changful
دگرگون شونده
meliorative
بهتر شونده
ingoing
داخل شونده
osculant
واقع شونده
fly table
میز تا شونده
increscent
زیاد شونده
foldaway
کوچک شونده
inhibitor
مانع شونده
frondescent
برگ شونده
tabescent
لاغر شونده
tensive
سفت شونده
fill in
جانشین شونده
explosive
منفجر شونده
friable
خرد شونده
evanescent
محو شونده
examinee
امتحان شونده
perfusive
پخش شونده
perfusive
پاشیده شونده
excurrent
جاری شونده
ingoing
وارد شونده
outgoing
صادر شونده
tensive
وخیم شونده
fusible
ذوب شونده
accretive
زیاد شونده
hardenable
سخت شونده
assimilatory
هم جنس شونده
entrants
وارد شونده
entrant
وارد شونده
napidescent
سنگ شونده
illative
منتج شونده
analysand
تحلیل شونده
aggravative
بدتر شونده
gray
سفید شونده
inbound
وارد شونده
migratory
جابجا شونده
accumulatively
بطورجمع شونده
acidific
ترش شونده
adrenergic
فعال شونده
nigrescent
سیاه شونده
tilting board
صفحه کج شونده
gelable
ژلاتینی شونده
gelable
دلمه شونده
ameliorative
بهتر شونده
eruptional
منفجر شونده
technical
دگرگون شونده
payee
پرداخت شونده
introgresseive
داخل شونده
intrant
داخل شونده
conducive
موجب شونده
displaceable
جابجا شونده
payees
پرداخت شونده
deterrent
مانع شونده
acquiescent
راضی شونده
interviewees
مصاحبه شونده
depreciable
مستهلک شونده
accumulative
جمع شونده
deteriorative
بدتر شونده
congregative
جمع شونده
deviator
منحرف شونده
menstruating
بی نماز شونده
interviewee
مصاحبه شونده
menstruating
قاعده شونده
conducive
منجر شونده
deterrents
مانع شونده
dilatant
گشاد شونده
ingressive
داخل شونده
clinchers
متمسک شونده
ingravescent
سخت تر شونده
clincher
متمسک شونده
erubescent
سرخ شونده
drying
خشک شونده
virescent
سبز شونده
inhibiter
مانع شونده
emanative
صادر شونده
emissive
خارج شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com