Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
repulsively	بطور زننده یا دافع
Other Matches
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
preventively	بطور دافع
incisively	بطور نافذ بطور زننده
spicily	بطور زننده
garishly	بطور زننده
mawkish	بطور زننده احساساتی
rankly	بطور زننده یابدبو
poignantly	بطور تیزیا زننده
pungently	بطور زننده یا تند
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
nippingly	بطور زننده یا طعنه امیز
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
repellents	دافع
repulsive	دافع
expulsive	دافع
repellent	دافع
dejectory	دافع
ejaculatory	دافع
eductor	دافع
loathsome	دافع
hydragogue	دافع اب
waterproof	دافع اب
waterproofed	دافع اب
waterproofs	دافع اب
water repellent	دافع اب
propulsive	دافع
repeller	دافع
water proof	دافع اب
preclusive	دافع
buffer body	بدنه دافع
forbidding	دافع ناخوانده
exterminators	دافع حشرات
bechic	دافع سرفه
exterminator	دافع حشرات
muzzle brake	دافع دهانه
recoil cylinder	استوانه دافع
bombproof	دافع بمب
icteric	دافع یرقان
self repelling	دافع همدیگر
recoil system	سیستم دافع
recoil system	دستگاه دافع توپ
antasthmatic	دافع تنگی نفس
expellent	خارج کننده دافع
expellant	خارج کننده دافع
buffer	دافع اطاق خرج
loathful	دافع بیرغبت سازنده
larvicide	دافع کرم حشره
acopic	دافع خستگی و کوفتگی
ischuretic	دافع حبس پول
fungicides	ماده دافع یا نابودکننده قارچ
rejector	دافع دستگاه دفع پارازیت
rejecter	دافع دستگاه دفع پارازیت
fungicide	ماده دافع یا نابودکننده قارچ
sledge	کشوی عاید و دافع توپ
sledges	کشوی عاید و دافع توپ
muzzle compensator	دافع دهانه لوله توپ یا تفنگ
muzzle bell	دافع دهانه شیپوری لوله توپ
sleighs	درشکه برقی دستگاه کشوی عاید و دافع
sleigh	درشکه برقی دستگاه کشوی عاید و دافع
emunctory	مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poignant	زننده
prickling	زننده
garish	زننده
clapper	کف زننده
clappers	کف زننده
strikers	زننده
forbidding	زننده
stinking	زننده
tart	زننده
pinching	زننده
hideous	زننده
strikingly	زننده
striking	زننده
loathful	زننده
squalid	زننده
beater	زننده
striker	زننده
water repellent	پس زننده اب
unlovely	زننده
staring	زننده
vile	زننده
acrimonious	زننده
viler	زننده
vilest	زننده
bitten	زننده
biting	زننده
wetter	نم زننده
loathsome	زننده
starring	زننده
acrid	زننده
nauseam	زننده
shuffler	زننده
tarts	زننده
percutient	زننده
scabrous	زننده
nasty	زننده
nippy	زننده
mordant	زننده
repercussive	پس زننده
nastiest	زننده
repeller	زننده
nasties	زننده
odoriferous	زننده
applauder	کف زننده
repellents	زننده
repellent	زننده
knockers	زننده
pungent	زننده
nastier	زننده
knocker	زننده
pit a pat	زننده
glared	روشنایی زننده
pertubative	برهم زننده
ad nauseam	بسیار زننده
repulsive	زننده تنفراور
trudger	قدم زننده
pricker	سیخ زننده
germinant	جوانه زننده
staring red	قرمز زننده
knotter	گره زننده
crying	جار زننده
glare	روشنایی زننده
puddler	بهم زننده
gasper	نفس زننده
glares	روشنایی زننده
kicker	زننده ضربه با پا
bubblier	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
tacker	میخ زننده
strider	گام زننده
libelant	تهمت زننده
seasoner	چاشنی زننده
libellant	تهمت زننده
gaunt	زننده بی ثمر
seasoner	ادویه زننده
gaunt	زننده ساختن
shackler	بخو زننده
sourish	به ترشی زننده
slumberer	چرت زننده
tacker	کوک زننده
pickier	ضربه زننده
revolting	بهم زننده
lasher n	سد شلاق زننده
bubbly	جوش زننده
pacer	گام زننده
scarifier	تیغ زننده
scintillant	جرقه زننده
scintillator	جرقه زننده
scintillating	جرقه زننده
shouter	فریاد زننده
picky	ضربه زننده
pickiest	ضربه زننده
napper	چرت زننده
malodor	بوی زننده
flagellator	تازیانه زننده
disturber	برهم زننده
catterer	چهچه زننده
calumniator	افترا زننده
fizzy	جوش زننده
accusers	تهمت زننده
howlers	جیغ زننده
sharpest	زننده زیرک
howler	جیغ زننده
sharps	زننده زیرک
sharp	زننده زیرک
calumnious	تهمت زننده
cornerman	زننده کرنر
flogger	تازیانه زننده
flogger	زننده شلاق
callers	صدا زننده
harsher	ناگوار زننده
harshest	ناگوار زننده
acrimoniousness	سخن زننده
dozer	چرت زننده
caller	صدا زننده
estimator	تخمین زننده
accuser	تهمت زننده
beater	کتک زننده
accusant	تهمت زننده
flagellator	شلاق زننده
inveigler	گول زننده
appellant	تهمت زننده
harsh	ناگوار زننده
repugnant	تنفرانگیز زننده
galssy	بی نور زننده
coruscant	برق زننده
sewer	اگو بخیه زننده
incisive speech	سخن تند یا زننده
trusser	چوب بست زننده
swatter	ضربت سخت زننده
inoffensively	بی انکه زننده باشد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com