English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
prominently بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار
Other Matches
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
in relief بطور برجسته
eminently بطور برجسته
signally بطور برجسته
predominantly بطور برجسته
illustriously بطور برجسته مشهورانه
markedly بطور برجسته یا محسوس
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
salience نکته برجسته موضوع برجسته
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
overtly اشکارا
nakedly اشکارا
outright اشکارا
aboveboard اشکارا
rankly اشکارا
outrightly اشکارا
manifestly اشکارا
in the face of day اشکارا
unreserved اشکارا
overt اشکارا
publicly اشکارا
professedly اشکارا
signally اشکارا
notoriously اشکارا
clearly اشکارا
to the view اشکارا
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
avowing اشکارا گفتن
avouch اشکارا گفتن
avow اشکارا گفتن
avows اشکارا گفتن
lay it on with trowel اشکارا چاپلوسی کردن
affronting اشکارا توهین کردن
to ownup اشکارا خستو شدن
affronts اشکارا توهین کردن
unreservedl بی قید وژشرط اشکارا بی پرده
with the lid off اشکارا سر پوش از روی کاربرداشته
to fly in the face of any one اشکارا ازحرف کسی سرپیچی کردن
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
incisively بطور نافذ بطور زننده
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially بطور جنگی بطور نظامی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
prosilient برجسته
cordon bleu برجسته
raised برجسته
mainlining برجسته
laureate برجسته
salient برجسته
pre eminent برجسته
conspicuous برجسته
mainlines برجسته
mainlined برجسته
dominant برجسته
masterwork برجسته
relief emboss برجسته
mainline برجسته
prominent برجسته
relievo برجسته
strikingly برجسته
striking برجسته
noted برجسته
torose برجسته
par excellence برجسته
staring برجسته
illustrious برجسته
of d. برجسته
eminent برجسته
starring برجسته
outstandingly برجسته
predominant برجسته
pre-eminent برجسته
prime برجسته
primed برجسته
convex برجسته
outstanding برجسته
illustrous برجسته
overriding برجسته
rilievo برجسته
stereometric خط برجسته
distinguished برجسته
stereometric برجسته
crowned برجسته
primes برجسته
in relief برجسته
illustrated برجسته
kenspeckle برجسته
ridged برجسته
prosilient پیدا
a rare bird کم پیدا
visibility پیدا
visible پیدا
in a good light پیدا
indiscernible able نا پیدا
apparent پیدا
phenomenally پیدا
phenomenal پیدا
axiomatical پیدا
aegicranium آذین برجسته سر
feat کار برجسته
premiers هنرپیشه برجسته
to create an image for oneself as somebody برجسته شدن
feats کار برجسته
bas relif نقوش برجسته
acrography گچ کاری برجسته
piece de resistance فقره برجسته
aegicrane آذین برجسته سر
bas-relief برجسته کاری
boss ارباب برجسته
notbility شخص برجسته
milestones مرحله برجسته
milestone مرحله برجسته
raised figure طرح برجسته
palmy برجسته کامیاب
bossing ارباب برجسته
topography برجسته نگاری
premier هنرپیشه برجسته
mezzo rillievo نیم برجسته
bosses ارباب برجسته
bossed ارباب برجسته
contour نقشه برجسته
affigy تصویر برجسته
cordon bleu آدم برجسته
magnific معروف برجسته
embossed برجسته شده
front face سطح برجسته
projected برجسته بودن
project برجسته بودن
bas-relief نقش کم برجسته
bas-reliefs برجسته کوتاه
bas-reliefs نقش کم برجسته
premiered هنرپیشه برجسته
premieres هنرپیشه برجسته
premiering هنرپیشه برجسته
projects برجسته بودن
bas-relief برجسته کوتاه
illustriously برجسته وار
emboss برجسته کردن
embossed alphabet الفبای برجسته
premiere هنرپیشه برجسته
poet laureate شاعر برجسته
bas relief برجسته کوتاه
bas relief نقش کم برجسته
humdinger تفوق برجسته
humdingers تفوق برجسته
saleintiant برجسته چشمگیر
mezzo relief نیم برجسته
smatt برجسته زیرکانه
half relief نیم برجسته
leading عمده برجسته
signalize برجسته کردن
effigy تصویر برجسته
effigies تصویر برجسته
saleint برجسته چشمگیر
fash butt welding جوش برجسته
stand out برجسته عالی
stand out برجسته بودن
relievo برجسته کاری
exaggerated stereoscopy برجسته بین
salient pole قطب برجسته
relief حجاری برجسته
high relief نقوش برجسته
egregious برجسته نمایان
drop shadow سایه برجسته
distinguished برجسته مهم
to make one's mark برجسته شدن
alto relievo برجسته بلند
personage شخص برجسته
personages شخص برجسته
swelled برجسته شیک
swell برجسته شیک
relief برجسته کاری
anaglyph حجاری برجسته
projection welding جوش برجسته
topographic map نقشه برجسته
anaglyph تزئینات برجسته
laureatel شاعر برجسته
to put forward برجسته نمودارکردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com