Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
parent
بعنوان والدین عمل کردن
Other Matches
parenthood
مقام والدین وفایف والدین
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
genitor
والدین
parent
والدین
parents
والدین
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
foster parents
والدین خوانده
parental
مربوط به والدین
parricides
قاتل والدین
parent
والدین منشاء
in loco parentis
به جای والدین
parenticide
قاتل والدین
godparent
والدین تعمیدی
godparents
والدین تعمیدی
parricide
قاتل والدین
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
stepparents
والدین غیر صلبی
stepparent
والدین غیر صلبی
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
hidden momentum of population growth
سبب گستردگی والدین اینده میشود
homogonous
تولید کننده اولاد شبیه به والدین
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
portions
سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portion
سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
baby-minder
شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
chip off the old block
<idiom>
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
to put in one's oar
بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
preparatorily
بعنوان تهیه
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
under the plea of
بعنوان به بهانه
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
supervisory
بعنوان بررسی کننده
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
treasury stock
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
baseboard
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
sprag
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
aperitif
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cut-out
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
cut-outs
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
differential spoilers
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys
در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
under the veil of religion
درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
autotransformer
ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
barbiturate
نمک اسید باربیتوریک مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
turret motife
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
reaganomics
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Cypress design
طرح درخت سرو
[سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com