English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
tun بقدر یک بشکه ادم یا چیز بشکه مانند
Other Matches
barrels بشکه
butt بشکه ته
butted بشکه ته
butts بشکه ته
barrel بشکه
cade بشکه
cotainer بشکه
casks بشکه
barpel بشکه
cask بشکه
drafts از بشکه ریختن
draft از بشکه ریختن
stave دنده بشکه
barrels در بشکه کردن
gasoline barrel بشکه بنزین
kg مخفف بشکه
faucet شیر بشکه
faucets شیر بشکه
taphole سوراخ بشکه
runlet بشکه کوچک
iron barrel بشکه اهنی
rundlet بشکه کوچک
barrel در بشکه کردن
gasoline drum بشکه بنزین
firkin بشکه چوبی
trusser بشکه ساز
skip car بشکه ی برگردان
bilge شکم بشکه
trunks بشکه صندوق
tun بشکه بزرگ
trunk بشکه صندوق
drafted از بشکه ریختن
bale sling strop حلقه بشکه
barrel sling گره بشکه
bungs چوب پنبه بشکه
hopper car بشکه ی قیفی شکل
bunging چوب پنبه بشکه
bunged چوب پنبه بشکه
puncheon بشکه یاخمره باده
scuttlebutt بشکه اب عرشه کشتی
bung چوب پنبه بشکه
barrel لوله جنگ افزار بشکه
barrels لوله جنگ افزار بشکه
vacuity قسمتی از بشکه یا هر فرف دیگری که خالی باشد
on tap <adj.> همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
ullage قسمتی از حجم بشکه یا هرفرف دیگری که خالی باشد
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
kilderkin چلیک یابشکه کوچکی معادل نصف یاربع بشکه معمولی
chock [گوه یا تکه چوبی که چرخ یا بشکه را از غلتیدن باز می دارد.]
as much as بقدر,
glassful بقدر یک لیوان
plateful بقدر یک بشقاب
pail بقدر یک سطل
pails بقدر یک سطل
roomful بقدر یک اتاق پر
sackful بقدر یک گونی
platefuls بقدر یک بشقاب
pocketful بقدر یک جیب
skep بقدر یک سبد
pocketfuls بقدر یک جیب
roomfuls بقدر یک اتاق پر
adequately بقدر کافی
plentifully بقدر کفایت
adequately [sufficiently] <adv.> بقدر کافی
plate بقدر یک بشقاب
for درمدت بقدر
sufficiently بقدر کفایت
plates بقدر یک بشقاب
spadeful بقدر یک بیل
adequately [sufficiently] <adv.> بقدر کفایت
sufficiently <adv.> بقدر کفایت
to the number of 0 بقدر هفتاد
sufficiently <adv.> بقدر کافی
shovelful بقدر یک بیلچه
i have had sufficientfor بقدر کفایت خوردم
teacupful بقدر یک فنجان چای
pricking زخم بقدر سرسوزن
pricks زخم بقدر سرسوزن
pricked زخم بقدر سرسوزن
prick زخم بقدر سرسوزن
it is plenty good enough بقدر کفایت خوب است
tablespoonsful بقدر یک قاشق سوپ خوری
scoop بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooped بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooping بقدر یک چمچه بیرون اوردن
here is bread in plenty نان بقدر کفایت هست
scoops بقدر یک چمچه بیرون اوردن
teaspoonfuls بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonful بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonsful بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonfuls بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonful بقدر یک قاشق سوپ خوری
duly حسب الوفیفه بقدر لازم
monomolecular دارای صخامت بقدر یک ملکول یک ملکولی
My tea is not cool enough to drink. چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
unequaled بی مانند
impish جن مانند
similar مانند
reediest نی مانند
reedy نی مانند
unapproachable بی مانند
incomparable بی مانند
filiform نخ مانند
etcetera و مانند ان
reedier نی مانند
analogous مانند
plumose پر مانند
floriform گل مانند
etc و مانند آن
feathery پر مانند
thready نخ مانند
unprecedented بی مانند
without an e. بی مانند
inimitable بی مانند
unprecedentedly بی مانند
womanlike زن مانند
encephaloid مخ مانند
fluty نی مانند
blotchy لک مانند
threadlike نخ مانند
fulidal اب مانند
tendinous بی مانند
vide مانند
as مانند
nears مانند
capitate مانند سر
inapproachable بی مانند
and so on و مانند ان
castellated دژ مانند
analogues مانند
toughest پی مانند
tougher پی مانند
tough پی مانند
penniform پر مانند
plumelike پر مانند
analogue مانند
nearing مانند
nearest مانند
nearer مانند
foggier مانند مه
lambdoid مانند
foggiest مانند مه
foggy مانند مه
uniquely بی مانند
unique بی مانند
analog مانند
after the example of مانند
anthoid گل مانند
capillaceous مانند نخ
icily یخ مانند
near مانند
near- مانند
neared مانند
string نخ مانند
liplike لب مانند
unparalleled بی مانند
goatish بز مانند
argillaceous گل مانند
mammilliform مانند
simulant مانند
argillaceous رس مانند
myrtle formed اس مانند
similiar مانند
arundinaceous نی مانند
unequalled بی مانند
frothy کف مانند
pipelike نی مانند
gypsiferous گچ مانند
aquiform اب مانند
mammilary مانند
disklike صفحه مانند
deltoideus مانند دال
similize مانند کردن
brach تازی مانند
shelflike تاقچه مانند
cystoid مانند مثانه
sheetlike ورقه مانند
discoidal صفحه مانند
cucullated مانند خودیاباشلق
rhizoid ریشه مانند
baccate توت مانند
discoidal قرص مانند
bosomy پستان مانند
discoid قرص مانند
parchmenty پوست مانند
dermoidal پوست مانند
digitiform انگشت مانند
rocklike خاره مانند
disclike صفحه مانند
discoid صفحه مانند
boll برامدگی مانند
benzenoid بنزن مانند
dermatoid پوست مانند
shrubby مانند گلچین
rodlike میله مانند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com