Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
misname
بنام اشتباهی صدا کردن دشنام دادن
Other Matches
beshrew
دشنام دادن هتاکی کردن
call someone names
دشنام دادن
mistreat
دشنام دادن
mistreats
دشنام دادن
mistreating
دشنام دادن
mistreated
دشنام دادن
curses come home to roost
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
affront
روبرو دشنام دادن
insult
فحش دادن دشنام دادن
insulted
فحش دادن دشنام دادن
insulted
دشنام توهین کردن
insult
دشنام توهین کردن
miscall
اشتباهی صدا کردن
to make good a mistake
[ to wipe a disgrace]
<idiom>
اشتباهی را جبران کردن
curses
دشنام
curse
دشنام
cursing
دشنام
foul language
دشنام
bad language
دشنام
affrontive
دشنام امیز
reviling
فحش دشنام
abuser
دشنام دهنده
abusive
فریب دشنام
abusers
دشنام دهنده
affronter
دشنام دهنده هتاک
namely
بنام
in f.of
بنام
for the love of
بنام ,
in the name of justice
بنام عدالت
name
بنام صداکردن
names
بنام صداکردن
preconize
بنام فراخواندن
wrongly
<adv.>
اشتباهی
spuriously
<adv.>
اشتباهی
incorrectly
<adv.>
اشتباهی
by mistake
<adv.>
اشتباهی
as a result of a mistake
<adv.>
اشتباهی
by accident
<adv.>
اشتباهی
inadvertently
<adv.>
اشتباهی
unintentionally
<adv.>
اشتباهی
mistaken
اشتباهی
falsely
<adv.>
اشتباهی
by a mistake
<adv.>
اشتباهی
the lot fell upon me
قرعه بنام من اصابت کرد
jutte
نوعی سلاح بنام ده دست
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
confusion
اشتباهی گرفتن
aaron's beard
گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
clean slate
<idiom>
بدون هیچ اشتباهی
what is amiss here
چه اشتباهی رخ داده است
to take the wrong turn
اشتباهی
[با ماشین]
پیچیدن
You're on the wrong way.
راه را اشتباهی آمدید.
a fateful mistake
اشتباهی سرنوشت ساز
You're on the wrong way.
جاده را اشتباهی آمدید.
namesakes
کسی که بنام دیگری نام گذاری شود
asp
نوعی مار بنام لاتین haje Naja
namesake
کسی که بنام دیگری نام گذاری شود
lima bean
نوعی لوبیا بنام لاتین limensis Phaseolus
yaws
بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
emmer
نوعی گندم سرخ بنام شعیر ابلیس
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
parian
وابسته به جزیرهای دردریای اژه که مرمری ان بنام است
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
I think there is a mistake in the bill.
من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
we regret the error
از اشتباهی که شده است تاسف داریم
We got into the wrong bus .
سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
hare and hounds
بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
p code
روشی برای ترجمه کد منبع به یک کد واسط بنام کد Pتوسط یک کامپایلر
parachronism
اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
islets of langerhans
دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
Jesuit
عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
morse alphabet or code
الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
parbasis
سرودی که دسته تهلیل خوانان بنام سازنده ان وبعنوان تماشاکنندگان میخواند
Jesuits
عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
haplography
اشتباهی که عبارت است ازیکبارنوشتن چیزی که بایددوبارنوشته شود
limitation of actions
در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
escolar
نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
pearl
مروارید
[طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
aluminium
فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
aluminum
فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
Pashtan
قبایل پشتو
[که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
Call a spade a spade.
<proverb>
بیل را بیل بنام.
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
hiring
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
give
دادن پرداخت کردن
to offer
تقدیم کردن
[دادن]
discharge
مرخص کردن پس دادن
dispend
توزیع کردن دادن
to serve out
بخش کردن دادن
to give an enter tainment
مهمانی دادن یا کردن
staging
سوار کردن جا دادن
discharges
مرخص کردن پس دادن
giving
دادن پرداخت کردن
gives
دادن پرداخت کردن
recreated
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
pacifies
ارام کردن تسکین دادن
to put in
منصوب کردن ارائه دادن
agreeing
اشتی دادن مطابقت کردن
manoeuvring
مشق کردن مانور دادن
to put in possession
مالکیت دادن متصدی کردن
displays
نشان دادن ابراز کردن
manoeuvres
مشق کردن مانور دادن
manoeuvred
مشق کردن مانور دادن
displaying
نشان دادن ابراز کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
suspend
معلق کردن تعلیق دادن
suspending
معلق کردن تعلیق دادن
suspends
معلق کردن تعلیق دادن
pacify
ارام کردن تسکین دادن
quell
سرکوبی کردن تسکین دادن
pacifying
ارام کردن تسکین دادن
schools
رام کردن وعادت دادن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
agrees
اشتی دادن مطابقت کردن
school
رام کردن وعادت دادن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
quietest
ارام کردن تسکین دادن
manoeuvre
مشق کردن مانور دادن
enlarged
توسعه دادن وسیع کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com