Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (2 milliseconds)
English	Persian
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
Search result with all words
maximization	به حداکثر رسانیدن
sale maximization	به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
Other Matches
depleting	به ته رسانیدن
depletes	به ته رسانیدن
depleted	به ته رسانیدن
deplete	به ته رسانیدن
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
dont	بپایان رسانیدن
to do harm	زیان رسانیدن
to follow out	بپایان رسانیدن
remitted	پول رسانیدن
finish	بپایان رسانیدن
to put to death	بقتل رسانیدن
finishes	بپایان رسانیدن
remits	پول رسانیدن
minimization	به حداقل رسانیدن
d. of a message	رسانیدن پیغام
remit	پول رسانیدن
insolate	درافتاب رسانیدن
disserve	ازار رسانیدن
remitting	پول رسانیدن
to do somebody harm	به کسی زیان رسانیدن
to word up	کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
give assent to	به توشیح ملوکانه رسانیدن
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
prove	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
dost	بپایان رسانیدن تمام کردن
achieved	انجام دادن بانجام رسانیدن
achieves	انجام دادن بانجام رسانیدن
achieving	انجام دادن بانجام رسانیدن
achieve	انجام دادن [بانجام رسانیدن]
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
not to have a prayer of achieving something	کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
civilian supply	امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
maximal	حداکثر
uttermost	حداکثر
peaking	حداکثر
outsides	حداکثر
outside	حداکثر
peak	حداکثر
maximum	حداکثر
peaks	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum price	حداکثر بها
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
flat out	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum ratings	مقدار حداکثر
full bore	حداکثر تلاش
full speed	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum demand	بار حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
high tide	حداکثر مد دریا
peak voltage	ولتاژ حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
high tides	حداکثر مد دریا
wage ceiling	حداکثر دستمزد
payload	حداکثر بار
submaximal	زیر حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
payloads	حداکثر بار
peak	حداکثر کاکل
peak load	بار حداکثر
peak load	حداکثر بار
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak demand	حداکثر تقاضا
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum work	کار حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
utmost	منتهای کوشش حداکثر
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
breaking load	حداکثر تحمل بار
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
to be all gone	خالی شدن [به ته رسانیدن] [مصرف شدن ] [تمام شدن]
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com