Dictiornary-Farsi | به وجدانم سوگند | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 105 (2 milliseconds)

English	Persian
up my conscience	به وجدانم سوگند


Other Matches

swear	سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears	سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
I cannot square it with my conscience to ...	من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
oaths	سوگند
adjuration	سوگند
attestation	سوگند
sacraments	سوگند
oath	سوگند
sacrament	سوگند
abstention from taking an oath	نکول سوگند
upon my world	بشرافتم سوگند
affidavits	سوگند نامه
to swear an oath [on, to] , to take an oath [on; to]	سوگند خوردن [به]
Hippocratic oath	سوگند بقراطی
adjure	سوگند دادن
take an oath	سوگند خوردن
take oath	سوگند یادکردن
taking an oath	اتیان سوگند
to administer	سوگند دادن
od	سوگند ملایم
oath of allegiance	سوگند وفاداری
to lift one's hand	سوگند خوردن
swearing formula	سوگند نامه
to take an oath	سوگند خوردن
gar	سوگند ملایم
by god	سوگند بخدا
by g	به جرجیس سوگند
false oath	سوگند دروغ
admirster an oath	سوگند دادن
adjurer	سوگند دهنده
swear by	سوگند خوردن به
loyalty oath [American E]	سوگند وفاداری
oddest	:سوگند ملایم
odder	:سوگند ملایم
odd	:سوگند ملایم
administrations	سوگند دادن
administration	سوگند دادن
upon my honor	به شرافتم سوگند
administering an oath	سوگند دادن
swearing in	سوگند دادن
swearing	اتیان سوگند
swears	سوگند خوردن
abjure	سوگند شکستن
abjured	سوگند شکستن
abjures	سوگند شکستن
abjuring	سوگند شکستن
swear	سوگند خوردن
swearings-in	سوگند دادن
swearing-in	سوگند دادن
goddamn	سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
to forswear oneself	سوگند دروغ خوردن
goddammit	سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
to perjure oneself	سوگند شکنی کردن
god-awful	سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
wager of law	تبری جستن با سوگند
to swear by all that is sacred	بمقدسات عالم سوگند
to swear like a trooper	زیاد سوگند خوردن
to keep an oath inviolate	نقض نکردن سوگند
to lift one's hand	دست به سوگند برداشتن
to swore falsely	سوگند دروغ خوردن
attested	سوگند یاد کردن
abjurer or abjuror	سوگند شکن ترک
abjeure	با سوگند ترک کردن
perjures	سوگند دروغ خوردن
sanctions	فتوای کلیسایی سوگند
attesting	سوگند یاد کردن
sanctioning	فتوای کلیسایی سوگند
attests	سوگند یاد کردن
sanctioned	فتوای کلیسایی سوگند
sanction	فتوای کلیسایی سوگند
perjuring	سوگند دروغ خوردن
attest	سوگند یاد کردن
swear on	سوگند به چیزی خوردن
perjure	سوگند دروغ خوردن
forswear	سوگند دروغ خوردن
manswear	سوگند دروغ خوردن
forswearing	سوگند دروغ خوردن
official oath	سوگند قانونی یا رسمی
forswears	سوگند دروغ خوردن
put a person on his oath	کسی را سوگند دادن
sanctity of an oath	حرمت سوگند یا قسم
attest	سوگند دادن تصدیق کردن
attesting	سوگند دادن تصدیق کردن
conjuring	سوگند دادن جادو کردن
to keep an oath inviolate	معتبر نگه داشتن سوگند
attested	سوگند دادن تصدیق کردن
conjure	سوگند دادن جادو کردن
conjured	سوگند دادن جادو کردن
attests	سوگند دادن تصدیق کردن
in my f.	به ایین سوگند خدامی داند
perjury	سوگند شکنی گواهی دروغ
coronation oath	سوگند هنگام تاج گذاری
conjures	سوگند دادن جادو کردن
forsworn	سوگند دروغ یاد کرده
compurgator	یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
to swear tre sonagainstany one	سوگند برای خیانت بکسی خوردن
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
i swore him to secrecy	او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
perjured	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
he swore off drinking	سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
by the holy poker	سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to swear in	با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
perjurer	کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
abjuration	عهد شکنی سوگند شکنی