Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Let it take its natural cours.
بگذارید کار جریان طبیعی اش را طی کند
Other Matches
let it have its swing
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
physiographic
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
in with it
بگذارید تو
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
stet
بگذارید باشد
let it remain as it is
بگذارید باشد
let it be
بگذارید باشد
let him go
بگذارید برود
leave it over
عجاله بگذارید بماند
be covered
کلاه برسر بگذارید
naturalism
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
Put the table down gently.
میز زا آهسته زمین بگذارید
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
Please keep me posted(informed).
لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید )
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
Let me think a moment .
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
to have someone wake you up
بگذارید کسی شما را بیدار کند
Please oblige us by your presence .
با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Please put these clocolates aside for me .
لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
to book
[order]
an alarm call
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Could you put an extra bed in the room?
آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
Could you put a cot in the room?
آیا ممکن است یک تختخواب بچه در اتاق بگذارید؟
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
squawk
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk may day
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
squawk mike
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
squawked
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk low
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
Leave this space blank.
این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
return pistol
طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
d.c. transformer
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternator
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
electromagnetism
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
innate
طبیعی
natural right
حق طبیعی
naturals
طبیعی
physical
طبیعی
indigenous
طبیعی
natural
طبیعی
natural foundation
پی طبیعی
home born
طبیعی
natural bridge
پل طبیعی
homebred
طبیعی
normal
طبیعی
silvan
طبیعی
crude copper
مس طبیعی
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
normalizes
طبیعی کردن
propensities
تمایل طبیعی
propensity
تمایل طبیعی
terrestrial occurrence
وفور طبیعی
tegmentum
پوست طبیعی
tegmen
پوشش طبیعی
subnormal
غیر طبیعی
preposterous
غیر طبیعی
uncanny
غیر طبیعی
intrinsic
طبیعی ذهنی
normal fault
گسل طبیعی
naturalness
طبیعی بودن
normalising
طبیعی کردن
natural ventilation
تهویه طبیعی
tincal
بوره طبیعی
normalises
طبیعی کردن
natural sources
منابع طبیعی
natural vibration
نوسان طبیعی
tincal or kal
بوره طبیعی
natural year
سال طبیعی
naturalistic observation
مشاهده طبیعی
full size
اندازه طبیعی
full-size
اندازه طبیعی
physico theology
الهیات طبیعی
naturalizing
طبیعی شدن
in situ
در جای طبیعی
secundine naturam
بطور طبیعی
naturalises
طبیعی شدن
resource endowment
منابع طبیعی
naturalising
طبیعی شدن
naturalize
طبیعی شدن
physiography
جغرافیای طبیعی
pudding stone
شفته طبیعی
normalize
طبیعی کردن
standard
طبیعی یا معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
so matic
طبیعی جسمی
glaciers
یخچال طبیعی
glacier
یخچال طبیعی
nature reserve
اندوختگاه طبیعی
neperian logarithm
لگاریتم طبیعی
nonrepresentational
غیر طبیعی
physically
با قواعد طبیعی
original ground
زمین طبیعی
orthochromatic
رنگ طبیعی
sophisticate
غیر طبیعی
trass
سیمان طبیعی
physiology
علم طبیعی
naturalizes
طبیعی شدن
natural capacity
فرفیت طبیعی
apparence
شباهت طبیعی
natural bed
بستر طبیعی
asphaltic bitumen
قیر طبیعی
asphaltite
قیر طبیعی
natural asphalt
قیر طبیعی
natural asphalt
اسفالت طبیعی
natural agents
عوامل طبیعی
natural competition
رقابت طبیعی
natural disaster
بلایای طبیعی
natural frequency
فرکانس طبیعی
natural frequency
بسامد طبیعی
natural excitation
تحریک طبیعی
natural erosion
فرسایش طبیعی
natural endowments
موهبت طبیعی
natural endowment
موهبت طبیعی
natural economy
اقتصاد طبیعی
natural easement
حق ارتفاق طبیعی
natural disaster
حوادث طبیعی بد
au naturel
بحالت طبیعی
natural abundace
فراوانی طبیعی
in vivo
در محیط طبیعی
immanent justice
عدالت طبیعی
natural rubber
لاستیک طبیعی
hevea rubber
لاستیک طبیعی
guardian by nature
قیم طبیعی
galenite
سرب طبیعی
full scale
اندازه طبیعی
eupnoea
تنفس طبیعی
emmetropis
بینایی طبیعی
inartificial
طبیعی غیرصنعتی
crude gas
گاز طبیعی
pozzolan earth
سیمان طبیعی
natrual cement
سیمان طبیعی
natively
بطور طبیعی
native language
زبان طبیعی
bees wax
موم طبیعی
metaphisical
غیر طبیعی
matter of course
چیز طبیعی
matten of course
چیز طبیعی
continuous climbing
صعود طبیعی
emmetropia
بینایی طبیعی
falsetto
غیر طبیعی
falsettos
غیر طبیعی
natural sciences
علوم طبیعی
physical sciences
علوم طبیعی
natural resources
منابع طبیعی
preternatural
غیر طبیعی
preternatural
مافوق طبیعی
natural silk
ابریشم طبیعی
natural resin
صمغ طبیعی
natural reserves
ذخائر طبیعی
natural selection
انتخاب طبیعی
natural history
تاریخ طبیعی
natural gas
گاز طبیعی
supernatural
ماوراء طبیعی
supernatural
فوق طبیعی
natural monopoly
انحصار طبیعی
natural magnet
مغناطیس طبیعی
phenomenon
اثر طبیعی
natural logarithm
لگاریتم طبیعی
natural law
حقوق طبیعی
natural language
زبان طبیعی
natural habitat
بوم طبیعی
natural group
گروه طبیعی
natural number
عدد طبیعی
natural obstacle
مانع طبیعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com