English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
Other Matches
vigesimal بیست قسمت شده بیست گانه
Calvinist austerity [معماری قرن بیست و بیست و یک بخصوص در هلند از مشخصه های آن تیرهایی با لبه های تیز و سخت بوده است.]
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
one and twenty بیست و یک
two and twenty بیست و دو
twenty one بیست ویک
twenty first بیست و یکم
threescore سه ضرب در بیست
vigesimal بیست تایی
icosahedron بیست وجهی
icosahedron بیست رویی
twenties عدد بیست
twenty عدد بیست
round-the-clock بیست و چهار ساعته
dovble سکه بیست دلاری
hot lines خط تلفنی بیست و چهار ساعته
hot line خط تلفنی بیست و چهار ساعته
I reckon she is twenty. بحساب من بیست سالش است
Twenty head of cattle . بیست رأس گاو ( احشام )
he was given 0 lashes بیست ضربه شلاق خورد
u بیست و یکمین حرف الفبای انگلیسی
v حرف بیست و دوم الفبای انگلیسی
w بیست و سومین حرف الفبای انگلیسی
icosi پیشوندی بمعنی بیست وبیست تایی
y بیست و پنجمین حرف الفبای انگلیسی
U, u (U's, u's) حرف بیست و یکم الفبای انگلیسی
I give you full marks for that . نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
x حرف بیست و چهارم الفبای انگلیسی
z بیست و ششمین و اخرین حرف الفبای انگلیسی
borstal دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
great diurnal range حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
The well is twenty meters deep. این چاه بیست متر گود است
he is scarcely 0 years old جخت اگر بیست سال د اشته باشد
borstals دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
Hiberno-romanesque [سبک ساختمان های کلاسیک در ایرلند قرن ده تا بیست میلادی]
twelvepence سکه سیمین انگلیسی که بیست تای ان یک لیره یا پوند است
hymen عروسی
spousal عروسی
marriage عروسی
hymens عروسی
marriages عروسی
bridal عروسی
espousal عروسی
matrimony عروسی
wedlock عروسی
weddings عروسی
wedding عروسی
nuptial عروسی
nuptials عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
the nuptial day روز عروسی
get marriage عروسی کردن
to chang one's condition عروسی کردن
to get married عروسی کردن
to change ones condition عروسی کردن
nuptial ceremonies ایین عروسی
marriage preparations تدارکات عروسی
internuptial وابسته به عروسی
hedge marriage عروسی زیرجلی
marriages جشن عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
nuptial نکاحی عروسی
handfast پیمان عروسی
nuptials نکاحی عروسی
digamy عروسی دوباره
bridal جشن عروسی
wedding جشن عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
weddings جشن عروسی
marriage جشن عروسی
wed عروسی کردن با
mismarriage عروسی ناجور
marries عروسی کردن
marriageable درخور عروسی
marry عروسی کردن
espouse عروسی کردن نامزدکردن
espousing عروسی کردن نامزدکردن
remarried دوباره عروسی کردن
remarries دوباره عروسی کردن
remarry دوباره عروسی کردن
anniversary جشن سالیانه عروسی
espouses عروسی کردن نامزدکردن
espoused عروسی کردن نامزدکردن
anniversaries جشن سالیانه عروسی
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
hymens خدای عروسی ونکاح
spousal زفاف وابسته به عروسی
marriage lines گواهی نامه عروسی
married عروسی کرده متاهل
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
hymen خدای عروسی ونکاح
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
trigmous سه بار عروسی کرده
genial bed رختخواب یافراش عروسی
International Modern [سبک مدرن بین المللی در معماری قرن بیست میلادی که اولین بار در آلمان استفاده شد.]
consummated انجام دادن عروسی کردن
consummates انجام دادن عروسی کردن
consummating انجام دادن عروسی کردن
consummate انجام دادن عروسی کردن
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com