Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 87 (7 milliseconds)
English	Persian
incommunicative	بی معاشرت و بی امیزش
Search result with all words
associate	امیزش کردن معاشرت کردن
associated	امیزش کردن معاشرت کردن
associates	امیزش کردن معاشرت کردن
associating	امیزش کردن معاشرت کردن
Other Matches
incrossbreed	تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
haunt	امیزش
haunts	امیزش
intercourse	امیزش
associations	امیزش
mixing	امیزش
intercommunion	امیزش
combination	امیزش
farrago	امیزش
association	امیزش
amalgamation	امیزش
societies	معاشرت
good fellowsh	معاشرت
society	معاشرت
intercommon	امیزش کردن
immix	امیزش یافتن
sexual intercourse	امیزش جنسی
miscible	امیزش پذیر
conviviality	قابلیت امیزش
oxygenation	امیزش با اکسیژن
admix	امیزش کردن
immiscible	امیزش ناپذیر
intercommunicate	امیزش کردن
incommunicatively	بطور کم امیزش
mixtures	ترکیب امیزش
mixture	ترکیب امیزش
insociable	غیرقابل امیزش
mixing valve	دریچه امیزش
intercommunicate	معاشرت کردن
liveable	قابل معاشرت
association	معاشرت اتحاد
companionable	قابل معاشرت
conversableness	قابلیت معاشرت
associations	معاشرت اتحاد
livable	قابل معاشرت
fellowsh	رفاقت معاشرت
associates	معاشرت کردن
sociable	خوش معاشرت
genial	خوش معاشرت
associated	معاشرت کردن
associate	معاشرت کردن
associating	معاشرت کردن
sociability	معاشرت پذیری
sociable	قابل معاشرت
etiquette	ایین معاشرت
take up	معاشرت کردن
converses	مذاکره کردن امیزش
to keep company	باهم امیزش کردن
converse	مذاکره کردن امیزش
rub shoulders with others	با مردم امیزش کردن
chiasma	امیزش ازمیان یا از پهنا
conversed	مذاکره کردن امیزش
conversing	مذاکره کردن امیزش
immiscibly	بطور امیزش ناپذیر
reassociate	دوباره معاشرت کردن
commerce	معاشرت تجارت کردن
military courtesy	اداب معاشرت نظامی
kith	علم اداب معاشرت
fellowships	هم صحبتی معاشرت کردن
fellowship	هم صحبتی معاشرت کردن
sociability	قابل معاشرت بودن
dissocial	نامناسب برای معاشرت
he has no manners	ایین معاشرت نمیداند
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
etiquette	علم اداب معاشرت
insociability	عدم قابلیت معاشرت
speech synthesis	ترکیب کلام امیزش سخن
outcross	امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
admix	مخلوط شدن امیزش کردن
to observe the proprieties	اداب معاشرت را نگاه داشتن
associational	مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
associable	قابل معاشرت متجانس شدنی
conversable	خوش سخن قابل معاشرت
indecorum	عدم رعایت ایین معاشرت
Keep oneself to oneself.	پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
To be a good mixer.	با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
nitrosulphuric	ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
hash	گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
incross	اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
p sexual relations	امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
companion	معاشرت کردن همراهی کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com