Dictiornary-Farsi | تاثر ناپذیر غیر قابل نفوذ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (14 milliseconds)

English	Persian
impervious	تاثر ناپذیر غیر قابل نفوذ


Other Matches

inscrutable	نفوذ ناپذیر
penetrably	بطور نفوذ ناپذیر
permeable	قابل نفوذ
impermeable	غیر قابل نفوذ اب
smoke proof	غیر قابل نفوذ دود
hard nut to crack <idiom>	شخص غیر قابل نفوذ
inconsolable	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
inconsolably	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
irremissible	بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
incommutable	تبدیل ناپذیر غیر قابل تعویض
unbearable	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably	غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
acoustic screen	تور سیمی قابل نفوذ صدا در میکروفن
freeboard deck	عرشهای که در زیران ساختمانهای غیر قابل نفوذ اب قرارگرفته
puddle	ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
puddles	ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
gastight	غیر قابل نفوذ در مقابل گاز عایق گاز
too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
regretted	تاثر
greeted	تاثر
greet	تاثر
greets	تاثر
regretting	تاثر
regret	تاثر
regrets	تاثر
wailful	تاثر امیز
responsively	با تاثر یا حساسیت
impressionable	تاثر پذیر
interplay	ناثیر و تاثر
heinous	تاثر اور
renewable resources	منابع تهی ناپذیر منابع تجدیدشدنی منابع قابل تجدید
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
penetration	نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust	نفوذ اولیه نفوذ اصلی
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
radiolucency	درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
ballistics of penetration	شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
insusceptibility	عدم استعداد عدم تاثر
friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
inappeasable	ناپذیر
waterproof	نم ناپذیر
waterproofs	نم ناپذیر
imperviable	نم ناپذیر
unchallenged	بحث ناپذیر
waterproofed	نم ناپذیر
watertight	اب ناپذیر
penetrated	نفوذ
propulsion	نفوذ
penetrates	نفوذ
penetrate	نفوذ
authority	نفوذ
percolation	نفوذ
barrier penetration	نفوذ در سد
break through	نفوذ
percolation line	خط نفوذ
pervasion	نفوذ
hank	نفوذ
hanks	نفوذ
penetration	نفوذ
osmosis	نفوذ
forcing	نفوذ
influxes	نفوذ
forces	نفوذ
force	نفوذ
permeation	نفوذ
dominance	نفوذ
influences	نفوذ
prevalence	نفوذ
leading	نفوذ
influencing	نفوذ
toehold	نفوذ کم
toeholds	نفوذ کم
grand dame	زن با نفوذ
seepage	نفوذ
watertight	ضد نفوذ اب
impermeable	ضد نفوذ اب
intrusions	نفوذ
influence	نفوذ
infiltration	نفوذ
influenced	نفوذ
ascendance	نفوذ
leakages	نفوذ
imposing presence	نفوذ
intrusion	نفوذ
diffusion	نفوذ
intervention	نفوذ
interventions	نفوذ
influx	نفوذ
prestige	نفوذ
leakage	نفوذ
insol	انحلال ناپذیر
insupportable	تحمل ناپذیر
unbearably	تحمل ناپذیر
integral	جدایی ناپذیر
imperturbable	تزلزل ناپذیر
irresolvable	تجزیه ناپذیر
irresistable	مقاومت ناپذیر
inevitable	اجتناب ناپذیر
irremissible	اغماض ناپذیر
joiner door	دربهای اب ناپذیر
impossible [colloquial] <adj.>	تحمل ناپذیر
ego alien	خود ناپذیر
unobjectionable	اعتراض ناپذیر
insusceptible	تایید ناپذیر
uninflammable	اشتعال ناپذیر
intangibly	بطورلمس ناپذیر
ineluctable	چاره ناپذیر
unbearable	تحمل ناپذیر
insufferable	تحمل ناپذیر
drainless	خستگی ناپذیر
engrained	چاره ناپذیر
irrecoverably	بطوراصلاح ناپذیر
irrecoverable	جبران ناپذیر
irriversible	برگشت ناپذیر
irrecocilably	بطوروفق ناپذیر
untouchability	لمس ناپذیر
uncontrollably	کنترل ناپذیر
unsearchable	کاوش ناپذیر
uncontrollable	کنترل ناپذیر
invariant	تغییر ناپذیر
unappealabe	پژوهش ناپذیر
inalterable	تغییر ناپذیر
inappealable	پژوهش ناپذیر
inappellable	پژوهش ناپذیر
incodensable	انقباض ناپذیر
incoercible	انقباض ناپذیر
incommensurable	سنجش ناپذیر
incommensurable	مقایسه ناپذیر
incommutable	استحاله ناپذیر
incommutable	تخفیف ناپذیر
incommutably	تبدیل ناپذیر
incompressible	تراکم ناپذیر
inconvertible	مبادله ناپذیر
unaccountably	توضیح ناپذیر
incorruptibly	بطورفساد ناپذیر
indecomposable	فساد ناپذیر
unaccountable	توضیح ناپذیر
unconquerable	تسخیر ناپذیر
impracticable <adj.>	انجام ناپذیر
unappeasable	استمالت ناپذیر
unchangeable	تغییر ناپذیر
uncomputable	محاسبه ناپذیر
unerring	خطا ناپذیر
impassive	تالم ناپذیر
immortal	فنا ناپذیر
immiscible	امیزش ناپذیر
immiscible	امتزاج ناپذیر
immitigable	تخفیف ناپذیر
impartible	بخش ناپذیر
impenitent	توبه ناپذیر
imperviable	سرایت ناپذیر
unfeasible <adj.>	انجام ناپذیر
inexecutable <adj.>	انجام ناپذیر
interminable	پایان ناپذیر
indefeasible	فسخ ناپذیر
indefeasible	بطلان ناپذیر
inevitable <adj.>	اجتناب ناپذیر
unalienable <adj.>	اجتناب ناپذیر
unalterable <adj.>	اجتناب ناپذیر
inaccessible	دسترسی ناپذیر
inexcitable	هیجان ناپذیر
fatigueless	خستگی ناپذیر
inexhaustibly	بطورپایان ناپذیر
exhautless	خستگی ناپذیر
inextinguishably	بطورتسکین ناپذیر
incompressible	فشار ناپذیر
undecidable	تصمیم ناپذیر
infrangible	تجزیه ناپذیر
inconsolably	دلداری ناپذیر
inconsolable	دلداری ناپذیر
inirritable	تحریک ناپذیر
indispensable <adj.>	اجتناب ناپذیر
inalienable <adj.>	اجتناب ناپذیر
absolute <adj.>	اجتناب ناپذیر
passives	اثر ناپذیر
passive	اثر ناپذیر
indefectible	خلل ناپذیر
indiminishable	کاهش ناپذیر
indisciplinable	انظباط ناپذیر
intangible	لمس ناپذیر
indispansably	بطورچاره ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
irremediable	چاره ناپذیر
indisributable	بخش ناپذیر
inaccessible	ارتباط ناپذیر
indubious	تردید ناپذیر
ineludible	گریز ناپذیر
inscrvtable	تفحص ناپذیر
unavoidable	چاره ناپذیر
stainless	زنگ ناپذیر
inseparable	تفکیک ناپذیر
water proof	رطوبت ناپذیر
inalienable	بیع ناپذیر
intolerable	تحمل ناپذیر
waterproof wire	سیم نم ناپذیر