English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
offset wraps تارهای مخالف [لول باف]
Search result with all words
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
Other Matches
warp patterning طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
end brush تارهای انتهایی
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
ravel شانه مخصوص جداکردن تارهای نخ
glottis دهانه حنجره فاصله بین تارهای صوتی
aphonia فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
curved weft [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
weaving shed [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
overcasting شیرازه بافی [جهت افزایش استحکام لبه های فرش و تزئین تارهای انتهائی]
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
vocal cords تارهای صوتی رشتههای صوتی یا اوایی
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
cord yarn نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
adversary مخالف
oppugner مخالف
at d. مخالف
oppositive مخالف
opposit مخالف
repugnant مخالف
adversaries مخالف
out of keeping مخالف
averse مخالف
contradictory مخالف
irreconcilable مخالف
contrary مخالف
at outs مخالف
oppugnant مخالف
non content مخالف
anie مخالف
contrary to مخالف
contrariant مخالف
controvertist مخالف
contradictive مخالف
contra مخالف
dissident مخالف
adverse مخالف
conflicting مخالف
inadvisable مخالف
by the ears مخالف
gainsayer مخالف
gainst مخالف
antipodal مخالف
gyaku مخالف
dissidents مخالف
contradictions مخالف
antagonists مخالف
hostile مخالف
converse مخالف
with مخالف
against مخالف
opponent مخالف
alien مخالف
aliens مخالف
contradiction مخالف
conversed مخالف
oppositionist ضد مخالف
resistent مخالف
foes مخالف
foe مخالف
dissenting مخالف
unfavorable مخالف
dissidence مخالف
converses مخالف
antagonist مخالف
conversing مخالف
opponents مخالف
anti parallel feeding تغذیه مخالف
counter درجهت مخالف
clashing برخوردکننده مخالف
opponent طرف مخالف
countering درجهت مخالف
antitrust مخالف تشکیل
countered درجهت مخالف
dissenting مخالف معاند
anti مخالف علیه
antislavery مخالف بردگی
antipapal مخالف پاپ
opponents طرف مخالف
antimonaechical مخالف سلطنت
against nature مخالف طبیعت
against the stream <adv.> مخالف جریان
headwinds باد مخالف
dis- مخالف کردن
windbound باد مخالف
to be in the opposition مخالف بودن
the a party طرف مخالف
standpat مخالف تغییر
reluctate مخالف کردن
reluctancy بیزاری مخالف
loggerheads مخالف - جنگجو
in the opposite direction. در جهت مخالف
against the current <adv.> مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.> مخالف جریان
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
at odds <idiom> مخالف بودن
The opposition parties . احزاب مخالف
In the opposite direction . درجهت مخالف
prevailing wind باد مخالف
overthwart بالحن مخالف
overthwart بطور مخالف
counterview عقیده مخالف
countersuggestion تلقین مخالف
counter ion یون مخالف
contrary to the law مخالف قانون
contraposition مفهوم مخالف
contralateral muscles عضلات مخالف
contra flow جهت مخالف
conflictive مغایر مخالف
crosscurrent جریان مخالف
defier مخالف کننده
oppositely بطور مخالف
obscurantist مخالف اصلاحات
ill humored مخالف ترشرو
head wind باد مخالف
divert action عملیات مخالف
dissenting opinion نظر مخالف
dissentient مخالف معاند
disaccord مخالف کردن
bucking voltage ولتاژ مخالف
cons رای مخالف
no منفی مخالف
reverses شکستنی مخالف
reversing شکستنی مخالف
veto رای مخالف
reluctance بیزاری مخالف
diverse مختلف مخالف
illegal مخالف قانون
anti- به معنای "مخالف "
defiant معاند مخالف
vice versa در جهت مخالف
contradicted مخالف بودن با
vetoed رای مخالف
reversed شکستنی مخالف
conning رای مخالف
reverse شکستنی مخالف
antipathy احساس مخالف
anti-Semitism مخالف با یهودیان
anti semitism مخالف با یهودیان
vetoing رای مخالف
conned رای مخالف
vetoes رای مخالف
con رای مخالف
contradict مخالف بودن با
crosswind باد مخالف
antagonised مخالف کردن
dissenters مخالف ناراضی
dissenter مخالف ناراضی
impolitic مخالف مصلحت
adversely بطور مخالف
aversely بطور مخالف
antagonist عضله مخالف
antagonists عضله مخالف
dissent رای مخالف
dissented رای مخالف
dissents رای مخالف
antagonises مخالف کردن
antagonizing مخالف کردن
antagonizes مخالف کردن
contradicts مخالف بودن با
antagonized مخالف کردن
crosswinds باد مخالف
antagonize مخالف کردن
antagonising مخالف کردن
reversing حرکت در جهت مخالف
countercurrent distribution توزیع جریان مخالف
dissentient مخالف عقیده اکثریت
factionist توط ئه گر مخالف تراش
backs جهت مخالف جلو
negative voice رای مخالف دادن
negative voice رای مخالف رد کردن
reverses حرکت در جهت مخالف
leeward بسمت مخالف باد
blackball رای مخالف دادن
lee ward در جهت مخالف باد
countercurrent chromatography کروماتوگرافی جریان مخالف
reversed حرکت در جهت مخالف
counterview نظریه مخالف مواجهه
obscurant بغرنج مخالف اصلاحات
obscurantist مخالف روشنی فکر
opposition party حزب مخالف [سیاست]
objections مخالفت استدلال مخالف
objection مخالفت استدلال مخالف
upstream مخالف جریان رودخانه
anti-Semitic مخالف نژاد سامی
unusual غریب مخالف عادت
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
illicit نا مشروع مخالف مقررات
antagonism هم اوری اصل مخالف
An inclement wind . باد مخالف(نامساعد )
reverse حرکت در جهت مخالف
back جهت مخالف جلو
vetoing رای مخالف دادن
reversed series generator مولد با میدانهای مخالف
vetoes رای مخالف دادن
that is a to our purpose این مخالف منظورماست
vetoed رای مخالف دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com