Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
He is not too educated, but has plenty of horse sense .
تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
Other Matches
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
residents
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
sleeping partners
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partner
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
resident
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
residents
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
IBM
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد
There is little hope
امید چندانی نمی رود (نیست )
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
salachak
فرش محرابی یموتی
[این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
education
تحصیلات
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
curricula
دوره تحصیلات
R.E
تحصیلات مذهبی
graduate study
تحصیلات دانشگاهی
education stand
میزان تحصیلات
propaedeutic
تحصیلات مقدماتی
cut
رها کردن
[تحصیلات]
continue your studies
تحصیلات خودرادنبال کنید
cut
قطع کردن
[تحصیلات]
skip
[colloquial]
قطع کردن
[تحصیلات]
well educatd
دارای تحصیلات کافی
skip
[colloquial]
رها کردن
[تحصیلات]
curriculums
دوره تحصیلات برنامه تحصیلی
postgraduates
وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
to make p in one's studies
در تحصیلات خود پیشرفت کردن
postgraduate
وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
curriculum
دوره تحصیلات برنامه تحصیلی
data processing curriculum
دوره تحصیلات پردازش داده
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
middlebrow
شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
cbl
آموزش و تحصیلات با استفاده از برنامههای مخصوص روی یک کامپیوتر
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Viewdata
سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
there is no limit to it
حد ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
flicker free
ی ندارد
it does not weigh with me
ندارد
there is no style about her
ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
no matter
اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has no manners
اداب ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
no object
اهمیت ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
his intentions are good
خیال بدی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
blind letter
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
singleton
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
sole tenant
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
no address operation
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
There are no vacancies at the hotel.
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
linear
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com