Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English
Persian
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balances
تراز کردن متعادل کردن بالانس
Other Matches
balances
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
offset
رقم متعادل کننده متعادل کردن
offsetting
رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate
متعادل کردن متعادل شدن
balances
بالانس کردن
balance
بالانس کردن
set off
<idiom>
بالانس ایجاد کردن
depolarize
غیر متعادل کردن متضاد کردن
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
balancing
متعادل کردن
balances
متعادل کردن
equilibration
متعادل کردن
balance
متعادل کردن
bale
متعادل کردن
counterbalance
متعادل کردن
counterbalances
متعادل کردن
bales
متعادل کردن
counterbalanced
متعادل کردن
disequilibrate
غیر متعادل کردن
unbalances
غیر متعادل کردن
unbalancing
غیر متعادل کردن
unbalance
غیر متعادل کردن
stabilization
متعادل کردن تعادل
levels
تراز کردن تراز
leveled
تراز کردن تراز
levelled
تراز کردن تراز
level
تراز کردن تراز
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
justifies
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
توجیه کردن هم تراز کردن
left justify
هم تراز کردن از چپ
justifying
هم تراز کردن
leveling
تراز کردن
justify
هم تراز کردن
justifies
هم تراز کردن
align
هم تراز کردن
level to
تراز کردن
slighter
تراز کردن
slight
تراز کردن
slights
تراز کردن
aligning
هم تراز کردن
aligned
هم تراز کردن
aligns
هم تراز کردن
equals
هم تراز کردن
equalling
هم تراز کردن
equalled
هم تراز کردن
equaling
هم تراز کردن
slighting
تراز کردن
slighted
تراز کردن
slightest
تراز کردن
cross level
تراز کردن
equal
هم تراز کردن
equaled
هم تراز کردن
right justify
هم تراز کردن از راست
balancing
حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
halving
نیم حباب منطبق شونده درانواع دوربینها و مسافت یابها برای تراز کردن
level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
bubble level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
spirit level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
camper level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
barometric leveling
تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
contours
خطوط تراز یا منحنیهای تراز
storage level
تراز ذخیره تراز مخزن
levels
تراز سطح افقی افقی کردن
levelled
تراز سطح افقی افقی کردن
leveled
تراز سطح افقی افقی کردن
level
تراز سطح افقی افقی کردن
swan support
بالانس قو
handstand
بالانس
swan balance
بالانس قو
handstands
بالانس
headstand
بالانس سر
headstands
بالانس سر
inverted cross
بالانس صلیب
static balance
بالانس ایستا
peach basket
ویمیک بالانس
torsional ballance
بالانس پیچشی
armstand dive
بالانس برگشت
shoulder balance
بالانس شانه
tiger balance
بالانس ببر
frog balance
بالانس قورباغهای
armstand dive
شیرجه توام با بالانس
frog head balance
بالانس قورباغهای روی سر
handstands
بالانس روی دست
handstand
بالانس روی دست
hand balance
بالانس روی دست
moore
081 زیر بالانس
forearm balance
بالانس روی ساقهای دست
press up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
press-up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-ups
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
valdez
پرت بالانس از حالت نشسته
wide arm handstand
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
english hand balance
بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
candlesticks
بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
salomon damper
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
equilibrant
متعادل
level-headed
متعادل
even-tempered
متعادل
dominant
متعادل
balanced
متعادل
ballast concrete
بتن متعادل
equilibrium drawdown
افت متعادل
balanced system
سیستم متعادل
equilibrium flow
جریان متعادل
moderate speed
سرعت متعادل
ballast concrete
بتن متعادل
rounded
<adj.>
کامل و متعادل
offset
وزنه متعادل
balancer
متعادل کننده
lopsided
غیر متعادل
offsetting
وزنه متعادل
baling press
پرس متعادل
be in ballast
متعادل بودن
equilibrant
نیروی متعادل
soaking
تابش متعادل
regulators
متعادل کننده
stabilizer
متعادل کننده
balanced circuit
مدار متعادل
corrector
متعادل کننده
balanced armature unit
جوشن متعادل
regulator
متعادل کننده
historical cost
قیمت متعادل
balanced rudder
سکان متعادل
compensator
متعادل کننده
coequal
متعادل ومتساوی
stabilisers
متعادل کننده
balanced state
حالت متعادل
even keel
حرکت متعادل ناو
balance collective forces
نیروهای کلی متعادل
equilibrium pressure curve
منحنی فشار متعادل
stabilizing sleeve
غلاف متعادل کننده
balanced pressure torch
[مشعل با فشار متعادل]
sash balancing weight
وزنه متعادل کننده
equilibrium moisture content
درصد رطوبت متعادل
ballast
وزنه متعادل کننده
counterpoise
نیروی متعادل کننده
balanced load
بار خارجی متعادل
balanced supply
اماد متعادل شده
balanced stock
ذخیره اماد متعادل
interphase reactor
پیچک متعادل کننده
dashpot
استوانه متعادل کننده
delay equalizer
متعادل کننده تاخیری
interchange current
جریان متعادل کننده
line charge compensation reactor
پیچک متعادل کننده
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
equipoise
برابری دروزن متعادل ساختن
impedance compensator
متعادل کننده مقاومت فاهری
balanced tackle
وضع متعادل وسایل ماهیگیری
stabilizing fin
پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
pressure equalized addition funnel
قیف افزایشی متعادل کننده فشار
stabilizing sleeve
پرده متعادل کننده گلولههای منور
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
isometric view
رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
swingweight
وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
tiger press
حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
deadlock
حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com