English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (7 milliseconds)
English Persian
stepped up تسریع شده
stepped-up تسریع شده
Search result with all words
acceleration تسریع
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
accelerator تسریع کننده
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerators تسریع کننده
advance تسریع کردن
advances تسریع کردن
advancing تسریع کردن
speed تسریع کردن
speeding تسریع کردن
speeds تسریع کردن
precipitation تسریع بارش
hasten تسریع ردن
hastened تسریع ردن
hastening تسریع ردن
hastens تسریع ردن
hotfoot تسریع کردن
urge تسریع شدن ابرام کردن
urged تسریع شدن ابرام کردن
urges تسریع شدن ابرام کردن
urging تسریع شدن ابرام کردن
expedite تسریع کردن در
expedite تسریع کردن
expedited تسریع کردن در
expedited تسریع کردن
expedites تسریع کردن در
expedites تسریع کردن
accelerate تسریع کردن
accelerated تسریع کردن
accelerates تسریع کردن
accelerating تسریع کردن
precipitate تسریع کردن
precipitated تسریع کردن
precipitates تسریع کردن
precipitating تسریع کردن
expediting تسریع
quicken تسریع شدن تخمیرکردن
quickened تسریع شدن تخمیرکردن
quickens تسریع شدن تخمیرکردن
expedition تسریع
expeditions تسریع
drier ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود
accelerant ماده تسریع کننده
accelerating agent ماده تسریع کننده
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
accelerative تسریع کننده
accelerator board تخته تسریع
accelerator board برد تسریع تخته شتابنده
accelerunt تسریع کننده
acceletor تسریع کننده
agio تفاوت هزینه تسریع
catalyze دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
expeditor تسریع کننده
precipitator تعجیل یا تسریع کننده
procedendo حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
speed up تسریع
speedup تسریع
thiaminase انزیمی که از بین بردن تیامین را تسریع میکند
thromboplastic تسریع کننده انعقاد خون
vernalize میوه اوری را تسریع کردن
acid precipitation تسریع بارش اسیدی
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com