English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
indulgence in one's wishes تسلیم بخواهشهای نفس ترضیه نفس
Other Matches
self gratification ترضیه خاطر
solatium غرامت برای ترضیه خاطر
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
surrendered تسلیم
surrendering تسلیم
surrenders تسلیم
rendition تسلیم
renditions تسلیم
resigns تسلیم
non resistance تسلیم
surrender تسلیم
livery تسلیم
resign تسلیم
liveries تسلیم
submission تسلیم
self submission تسلیم
deliveries تسلیم
delivery تسلیم
deference تسلیم
quietism تسلیم
resignations تسلیم
resignation تسلیم
capitulation تسلیم
consignation تسلیم
compliance تسلیم
compromis تسلیم
commits تسلیم کردن
submits تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
committed تسلیم کردن
submit تسلیم کردن
committing تسلیم کردن
betrays تسلیم کردن
capitulate تسلیم شدن
betray تسلیم کردن
acquiesces تسلیم شدن
acquiesced تسلیم شدن
never say die تسلیم نشو
betrayed تسلیم کردن
lodgement تسلیم عرضحال
infeoff تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
acquiescing تسلیم شدن
irrefragable تسلیم نشدنی
surrender تسلیم شدن
surrendered تسلیم شدن
resignedly با تسلیم به قضا
inexorable تسلیم نشدنی
unrelenting تسلیم نشدنی
acquiescently از روی تسلیم
extraditable تسلیم کردنی
give in تسلیم شدن
give up تسلیم کردن
addicted تسلیم شده
submitted تسلیم کردن
submitting تسلیم کردن
incompliance عدم تسلیم
surrenders تسلیم شدن
surrendering تسلیم شدن
hand over تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
compliant character منش تسلیم گر
consigning تسلیم کردن
consigns تسلیم کردن
yielder تسلیم کننده
yield stress تنش تسلیم
yield point نقطه تسلیم
yeild point نقطه تسلیم
to put by تسلیم نشدن
to knock under تسلیم شدن
quit تسلیم شدن
consigned تسلیم کردن
consign تسلیم کردن
yielding تسلیم شدن
capitulation تسلیم بلاشرط
throw in the towel <idiom> تسلیم شدن
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
give up <idiom> تسلیم شدن
give oneself up <idiom> تسلیم شدن
time yield تسلیم زمانی
Unconditional surrender. تسلیم بلاشرط
pushover زود تسلیم
quitting تسلیم شدن
delivering تحویل تسلیم
acquiesce تسلیم شدن
to cry craven تسلیم شدن
time yield limit حد تسلیم زمانی
tap out تسلیم شدن
submission of a claim تسلیم دادخواست
self surrender تسلیم نفس
obey تسلیم شدن
obeyed تسلیم شدن
obeying تسلیم شدن
obeys تسلیم شدن
recreant تسلیم شونده
prehension گرفتن تسلیم
to submit to تسلیم شدن
to deliver up تسلیم کردن
to fork over تسلیم کردن
capitulated تسلیم شدن
to give in charge تسلیم کردن
capitulates تسلیم شدن
to give in تسلیم شدن
to give ground تسلیم شدن
capitulating تسلیم شدن
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
primrose path راه تسلیم ورضا
ego trip تسلیم به هوای نفس
incompliant تسلیم نشو سرسخت
extraditable ایجاب کننده تسلیم
We shall never surrender. ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
ego trips تسلیم به هوای نفس
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
capitulated پیمان تسلیم بستن
betraying تسلیم دشمن کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
yield تسلیم کردن یا شدن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
yielded تسلیم کردن یا شدن
abandons واگذارکردن تسلیم شدن
abandoning واگذارکردن تسلیم شدن
capitulates پیمان تسلیم بستن
yields تسلیم کردن یا شدن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
capitulate پیمان تسلیم بستن
vouchsafing تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafes تسلیم شدن عطاکردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
vouchsafed تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafe تسلیم شدن عطاکردن
betrays تسلیم دشمن کردن
yielding تسلیم شدگی فلز
abandon واگذارکردن تسلیم شدن
rendered تسلیم داشتن دادن
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
free living تسلیم هوای نفس
render تسلیم داشتن دادن
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
betrayment تسلیم به دشمن کردن
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
renders تسلیم داشتن دادن
capitulating پیمان تسلیم بستن
commitments تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
knuckle تسلیم شدن مشت زدن
yield point at elevated temperatures نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at normal temperature نقطه تسلیم در دمای بالا
knuckles تسلیم شدن مشت زدن
He always gives in to his wife. همیشه تسلیم زنش است
uncompromisingly تسلیم نشو تمکین ندادنی
To give way to despair. تسلیم نومیدی ویأس شدن
uncompromising تسلیم نشو تمکین ندادنی
to muddle on با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
cave in <idiom> ضعیف ومجبور به تسلیم شدن
commitment تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
submits تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitted تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitting تسلیم شدن تقدیم داشتن
succumb تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbing تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbs تسلیم شدن سرفرود اوردن
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
succumbed تسلیم شدن سرفرود اوردن
defers تسلیم شدن احترام گذاردن
flagtruce پرچم تسلیم ومتارکه جنگ
deferring تسلیم شدن احترام گذاردن
submit تسلیم شدن تقدیم داشتن
throw in towel پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
relicta verificatione تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to starve into surrender گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
yields قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
To submit something to someone. چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
right of stoppage in transitu حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
contango بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
note نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
buyer's option to duble خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
back wardation خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
endorsee کسی که برات یا هر سنددیگری از قبیل چک و سفته در وجه او فهر نویسی و به او تسلیم میشود
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com