English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
submission of a claim تسلیم دادخواست
Other Matches
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
petitions دادخواست
petitioners دادخواست
bills دادخواست
petitioning دادخواست
pleas دادخواست
plea دادخواست
petition دادخواست
petitioned دادخواست
petitioner دادخواست
claims دادخواست
claiming دادخواست
claimed دادخواست
claim دادخواست
suited دادخواست
suits دادخواست
suit دادخواست
bill دادخواست
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
sue دادخواست دادن
implead دادخواست دادن
origin writ دادخواست بدوی
declaration اعلامیه دادخواست
declarations اعلامیه دادخواست
suits دادخواست عرضحال
suited دادخواست عرضحال
to go to law دادخواست دادن
bars رد کردن دادخواست
bar رد کردن دادخواست
suit دادخواست عرضحال
petitioners دادخواست دهنده
suing دادخواست دادن
sues دادخواست دادن
petitioner دادخواست دهنده
sued دادخواست دادن
legal suit دادخواست قانونی
plaints شکوائیه دادخواست عرضحال
suitor دادخواست دهنده عارض
libellant دادخواست دهنده خواهان
libelant دادخواست دهنده خواهان
suitors دادخواست دهنده عارض
plaint شکوائیه دادخواست عرضحال
petitioning شکایت کردن دادخواست
petition شکایت کردن دادخواست
petitioned شکایت کردن دادخواست
petitions شکایت کردن دادخواست
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
main motion [at a party conference etc.] دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
replication جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
particulars دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
resigns تسلیم
resign تسلیم
surrendered تسلیم
submission تسلیم
consignation تسلیم
surrender تسلیم
renditions تسلیم
surrenders تسلیم
surrendering تسلیم
livery تسلیم
self submission تسلیم
liveries تسلیم
compromis تسلیم
non resistance تسلیم
resignations تسلیم
deliveries تسلیم
delivery تسلیم
capitulation تسلیم
resignation تسلیم
deference تسلیم
quietism تسلیم
compliance تسلیم
rendition تسلیم
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
surrendering تسلیم شدن
extraditable تسلیم کردنی
surrendered تسلیم شدن
give in تسلیم شدن
acquiescently از روی تسلیم
yeild point نقطه تسلیم
surrender تسلیم شدن
surrenders تسلیم شدن
pushover زود تسلیم
addicted تسلیم شده
resignedly با تسلیم به قضا
inexorable تسلیم نشدنی
unrelenting تسلیم نشدنی
give up تسلیم کردن
yielder تسلیم کننده
time yield تسلیم زمانی
time yield limit حد تسلیم زمانی
to cry craven تسلیم شدن
yield stress تنش تسلیم
to submit to تسلیم شدن
yield point نقطه تسلیم
to deliver up تسلیم کردن
to fork over تسلیم کردن
to give ground تسلیم شدن
to give in تسلیم شدن
to give in charge تسلیم کردن
to put by تسلیم نشدن
self surrender تسلیم نفس
Unconditional surrender. تسلیم بلاشرط
give oneself up <idiom> تسلیم شدن
hand on تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
incompliance عدم تسلیم
infeoff تسلیم کردن
irrefragable تسلیم نشدنی
throw in the towel <idiom> تسلیم شدن
lodgement تسلیم عرضحال
never say die تسلیم نشو
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
give up <idiom> تسلیم شدن
prehension گرفتن تسلیم
recreant تسلیم شونده
to knock under تسلیم شدن
quit تسلیم شدن
acquiesce تسلیم شدن
consigns تسلیم کردن
consigning تسلیم کردن
consigned تسلیم کردن
acquiesced تسلیم شدن
acquiesces تسلیم شدن
acquiescing تسلیم شدن
betray تسلیم کردن
yielding تسلیم شدن
quitting تسلیم شدن
delivering تحویل تسلیم
capitulating تسلیم شدن
capitulated تسلیم شدن
capitulates تسلیم شدن
capitulate تسلیم شدن
compliant character منش تسلیم گر
obey تسلیم شدن
obeyed تسلیم شدن
obeying تسلیم شدن
obeys تسلیم شدن
betrayed تسلیم کردن
submitting تسلیم کردن
submits تسلیم کردن
submitted تسلیم کردن
tap out تسلیم شدن
commits تسلیم کردن
capitulation تسلیم بلاشرط
submit تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
betrays تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
committed تسلیم کردن
committing تسلیم کردن
consign تسلیم کردن
render تسلیم داشتن دادن
rendered تسلیم داشتن دادن
yielding تسلیم شدگی فلز
vouchsafe تسلیم شدن عطاکردن
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
capitulated پیمان تسلیم بستن
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
capitulates پیمان تسلیم بستن
primrose path راه تسلیم ورضا
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
ego trip تسلیم به هوای نفس
We shall never surrender. ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
ego trips تسلیم به هوای نفس
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
lodge گذاشتن تسلیم کردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
yields تسلیم کردن یا شدن
yielded تسلیم کردن یا شدن
yield تسلیم کردن یا شدن
renders تسلیم داشتن دادن
capitulate پیمان تسلیم بستن
capitulating پیمان تسلیم بستن
abandon واگذارکردن تسلیم شدن
incompliant تسلیم نشو سرسخت
free living تسلیم هوای نفس
betray تسلیم دشمن کردن
vouchsafing تسلیم شدن عطاکردن
extraditable ایجاب کننده تسلیم
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
vouchsafes تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafed تسلیم شدن عطاکردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
abandons واگذارکردن تسلیم شدن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
abandoning واگذارکردن تسلیم شدن
petitioned عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com