English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
commitment تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
commitments تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
Other Matches
application of a force کاربرد نیرو
application of load فرود بار کاربرد نیرو
water power utilization کاربرد انرژی هیدرولیک کاربرد نیروی ابی
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
applicability کاربرد
end use کاربرد
using کاربرد
implementation کاربرد
implementation کاربرد
usages کاربرد
usage کاربرد
application کاربرد
applications کاربرد
use کاربرد
uses کاربرد
employment کاربرد
application of load کاربرد بار
standby application کاربرد جانشین
applicability کاربرد پذیری
applications کاربرد استفاده
field of application میدان کاربرد
type of use نمونه کاربرد
conditions of use شرایط کاربرد
applicable کاربرد پذیر
application کاربرد استفاده
application oriented کاربرد گرا
to go into effect کاربرد پذیر شدن
lock option اختیار کاربرد قفل
domain knowledge دانش محیط کاربرد
instrumentation کاربرد وسائل سنجش
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to take effect کاربرد پذیر شدن
to inure کاربرد پذیر شدن
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
utilization کاربرد روزانه استفاده
server based application برنامه کاربرد شبکه
employment کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
reworking برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks برای کاربرد مجدد آماده کردن
utilitarianism کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
rework برای کاربرد مجدد آماده کردن
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
keypad مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
This dictionary has many examples of how idioms are used . این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
HMI's امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
Phone Dialer امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
frees حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
privilege وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
delivery تسلیم
self submission تسلیم
liveries تسلیم
quietism تسلیم
compliance تسلیم
livery تسلیم
deference تسلیم
renditions تسلیم
submission تسلیم
surrendering تسلیم
surrender تسلیم
surrendered تسلیم
surrenders تسلیم
rendition تسلیم
non resistance تسلیم
resigns تسلیم
resignation تسلیم
resignations تسلیم
resign تسلیم
deliveries تسلیم
capitulation تسلیم
compromis تسلیم
consignation تسلیم
cybernation کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
acquiesce تسلیم شدن
to fork over تسلیم کردن
surrendering تسلیم شدن
acquiesced تسلیم شدن
commits تسلیم کردن
to give ground تسلیم شدن
obeying تسلیم شدن
obeyed تسلیم شدن
obey تسلیم شدن
to give in charge تسلیم کردن
to give in تسلیم شدن
addicted تسلیم شده
acquiesces تسلیم شدن
committed تسلیم کردن
irrefragable تسلیم نشدنی
betrays تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
betrayed تسلیم کردن
submit تسلیم کردن
submits تسلیم کردن
betray تسلیم کردن
submitted تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
obeys تسلیم شدن
submitting تسلیم کردن
acquiescing تسلیم شدن
committing تسلیم کردن
incompliance عدم تسلیم
give oneself up <idiom> تسلیم شدن
lodgement تسلیم عرضحال
give up <idiom> تسلیم شدن
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
never say die تسلیم نشو
yield stress تنش تسلیم
yield point نقطه تسلیم
throw in the towel <idiom> تسلیم شدن
Unconditional surrender. تسلیم بلاشرط
compliant character منش تسلیم گر
infeoff تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
give up تسلیم کردن
give in تسلیم شدن
pushover زود تسلیم
extraditable تسلیم کردنی
yielder تسلیم کننده
acquiescently از روی تسلیم
yeild point نقطه تسلیم
prehension گرفتن تسلیم
surrender تسلیم شدن
submission of a claim تسلیم دادخواست
tap out تسلیم شدن
time yield تسلیم زمانی
time yield limit حد تسلیم زمانی
to cry craven تسلیم شدن
to submit to تسلیم شدن
surrendered تسلیم شدن
recreant تسلیم شونده
self surrender تسلیم نفس
unrelenting تسلیم نشدنی
inexorable تسلیم نشدنی
resignedly با تسلیم به قضا
to put by تسلیم نشدن
surrenders تسلیم شدن
to deliver up تسلیم کردن
yielding تسلیم شدن
capitulation تسلیم بلاشرط
quit تسلیم شدن
quitting تسلیم شدن
capitulates تسلیم شدن
delivering تحویل تسلیم
capitulated تسلیم شدن
capitulate تسلیم شدن
consign تسلیم کردن
capitulating تسلیم شدن
to knock under تسلیم شدن
consigned تسلیم کردن
consigning تسلیم کردن
consigns تسلیم کردن
yielded تسلیم کردن یا شدن
extraditable ایجاب کننده تسلیم
yield تسلیم کردن یا شدن
primrose path راه تسلیم ورضا
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
incompliant تسلیم نشو سرسخت
betrayment تسلیم به دشمن کردن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
yielding تسلیم شدگی فلز
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
We shall never surrender. ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
yields تسلیم کردن یا شدن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
betrays تسلیم دشمن کردن
capitulate پیمان تسلیم بستن
vouchsafing تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafes تسلیم شدن عطاکردن
abandons واگذارکردن تسلیم شدن
abandoning واگذارکردن تسلیم شدن
renders تسلیم داشتن دادن
rendered تسلیم داشتن دادن
render تسلیم داشتن دادن
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
ego trip تسلیم به هوای نفس
ego trips تسلیم به هوای نفس
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
free living تسلیم هوای نفس
capitulates پیمان تسلیم بستن
betray تسلیم دشمن کردن
vouchsafed تسلیم شدن عطاکردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com