Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
water bed |
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند |
|
|
Other Matches |
|
bran pie |
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند |
baton rounds |
گلولههای لاستیکی ضداغتشاش فشنگهای لاستیکی |
mechanical mouse |
mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند |
give it a good wash |
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید |
intercoastal |
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی |
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> |
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش |
multiprocessor |
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند |
noncompatibility |
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند |
multiprocessing system |
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند |
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> |
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند. |
mode |
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند |
modes |
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند |
fraught with |
پراز |
venose |
پراز رگ و ورید |
to be fraught [with] |
پراز ... بودن |
spinous |
پراز خار |
insidious |
پراز توط ئه |
stressful |
پراز پریشانی |
gamy |
پراز شکار |
waxy |
پراز موم |
erroneous |
پراز غلط |
rubbishing |
پراز اشغال یا کثا فت |
maggoty |
پراز کرم حشره |
the streets are very muddy |
خیابانها پراز گل است |
stomachy |
پراز باد غرور |
stubby |
پراز کنده درخت |
The ball is full of air. |
توپ پراز باد است |
commas over the page |
صفحه را پراز نشان کاماکرد |
collision detection |
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند |
snagged |
پراز ته شاخه دارای برامدگیهای ناصاف |
fuliginous |
وابسته به بخارات مضر بدن پراز دوده |
clip joint <idiom> |
شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد |
inflates |
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن |
inflate |
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن |
inflating |
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن |
CSMA CD |
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود |
MMU |
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است |
rubber stamp |
مهر لاستیکی |
grommet |
پولک لاستیکی |
air bed |
بالشتک لاستیکی |
bramble leaf fender |
دفرای لاستیکی |
bladder type fuel cell |
باک لاستیکی |
bladder type fuel call |
باک لاستیکی |
rubber bands |
نوار لاستیکی |
foam rubber |
اسفنج لاستیکی |
rubber-stamping |
مهر لاستیکی |
rubber-stamp |
مهر لاستیکی |
rubber-stamped |
مهر لاستیکی |
rubbers |
کائوچو لاستیکی |
rubber |
کائوچو لاستیکی |
rubber-stamps |
مهر لاستیکی |
rubber snaffle bit |
لجام لاستیکی |
rubber stamps |
مهر لاستیکی |
rubber stopper |
درپوش لاستیکی |
rubber tile |
فرش لاستیکی |
rubber tube |
لوله لاستیکی |
gumboots |
پوتین لاستیکی |
hoseline |
لوله لاستیکی |
gumboot |
پوتین لاستیکی |
rubber band |
نوار لاستیکی |
non metallic waterproof wiring |
کابل با پوشش لاستیکی |
hoseline |
خطوط لوله لاستیکی |
jackets |
غلاف لاستیکی یاپلاستیکی |
jacket |
غلاف لاستیکی یاپلاستیکی |
rubbery transition temperature |
دمای تبدیل لاستیکی |
radiator coil |
لوله لاستیکی رادیاتور |
rubber covered wire |
سیم با روکش لاستیکی |
rubber separator |
میان گیر لاستیکی |
galosh |
روکفشی کفش لاستیکی |
hose clamp |
بست لوله لاستیکی |
liferaft |
قایق نجات لاستیکی |
him who |
انرا که |
in line processing |
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی |
armored hose |
لوله لاستیکی زره دار |
pneumatic dunnage |
جعبه ها و محفظههای لاستیکی بار |
dogs |
مخروطهای لاستیکی کنار مسیر |
dog |
مخروطهای لاستیکی کنار مسیر |
sheathed hose |
لوله لاستیکی روکش دار |
dogging |
مخروطهای لاستیکی کنار مسیر |
had searched |
انرا می یافتید |
neither i or he sees it |
نه من انرا می بینم نه او |
i have a secure grasp of it |
انرا گرفته ام |
i saw it |
انرا دیدم |
surfmat |
تشک لاستیکی برای شناورشدن روی اب |
i had it signed |
انرا به امضاء رساندم |
send it by post |
با پست انرا بفرستید |
i am out of p with it |
دیگرحوصله انرا ندارم |
lowlander |
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند |
we must winnow away the refuse |
اشغال انرا باید |
i do not have the courage |
جرات انرا ندارم |
give it a shake |
انرا تکان دهید |
he sold the good ones |
خوبهای انرا فروخت |
i saw it my self |
من خودم انرا دیدم |
give it a rinse |
انرا بشویید یا اب بکشید |
imyself saw it |
من خودم انرا دیدم |
i can make nothing of it |
هیچ انرا نمیفهم |
give it a twist |
انرا پیچ بدهید |
companding |
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند |
i am out of p with it |
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم |
i sold it to one abdullah |
به عبدالله نامی انرا فروختم |
it mokes it yet easier |
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند |
i cannot a to buy that |
استطاعت خرید انرا ندارم |
i gave it a slight press |
انرا کمی فشار دادم |
shearling |
گوسفندی که یک بار پشم انرا |
i kind of liked it |
من تا اندازهای انرا دوست داشتم |
sculpsit |
انرا تراشیده یاحجاری کرد |
you have perhaps seen it |
شاید انرا دیده باشید |
we made heavy weather of it |
انرا خیلی سخت دیدیم |
who will pay for it |
کی هزینه انرا خواهد پرداخت |
who will pay for it |
کی پول انرا خواهد داد |
they give it a good scrub |
خوب انرا مالش میدهند |
teething ring |
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد |
it is past reclaim |
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد |
an inseparable prefix |
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد |
inimitably |
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد |
you have perhaps seen it |
ممکن است انرا دیده باشید |
irrecocilably |
چنانکه نتوان انرا وفق داد |
i life that better |
انرا بیشتر از همه دوست دارم |
overshot wheel |
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند |
ormer |
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند |
whitleather |
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند |
loaded dice |
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد |
sexto |
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند |
indiscerptible |
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد |
rickshaws |
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد |
dress coat |
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا |
indian giver |
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد |
rackets |
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند |
rickshaw |
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد |
reversible propeller |
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد |
ricksha |
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد |
it will not bear repeating |
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد |
to garble the coinage |
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات |
judgement dept |
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است |
rose gall |
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد |
waggonette |
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد |
cheque to a person's order |
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند |
braid |
الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی |
braids |
الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی |
braided |
الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی |
telescopic chimney |
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند |
frumenty |
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند |
leadsman |
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید |
pope's eye |
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است |
retro rocket |
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد |
vanishing cream |
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند |
vacuum concrete |
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند |
dumptor |
کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند |
toe point |
پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش |
money spinner |
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند |
controllable twist |
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد |
prolixity |
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند |
lute |
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری |
lutes |
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری |
hosed |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hoses |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hose |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hosing |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hot money |
منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند |
permanent income hypothesis |
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی |
bungee |
ریسمان الاستیکی متشکل ازرشتههای لاستیکی که توسط الیاف بافته شده نخی پوشانده شده |
flash card |
ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد |
band project filter |
فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند |
voters |
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند |
voter |
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند |
phyrgian cap |
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند |
fettling |
شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره |
loganberry |
میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند |
loganberries |
میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند |
you shall rue it |
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد |
air bedding |
لایههای لاستیکی بادی بالشتکهای بادی |
lutine bell |
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند |
core |
درون |
cores |
درون |
internally |
از درون |
insides |
درون |
inbound |
به درون |
inly |
از درون |
inside |
درون |
ben |
درون |
interiorly |
از درون |
endogenous |
درون زا |
inward |
درون |
inhaul line |
درون کش |
abintra |
از درون |
in the recesses of the heart |
در درون دل |
interior |
درون |
endocarp |
درون بر |
reentrant |
درون رو |
interiors |
درون |
rubber-stamp |
با مهر لاستیکی مهر کردن |
rubber-stamped |
با مهر لاستیکی مهر کردن |
rubber stamps |
با مهر لاستیکی مهر کردن |
rubber-stamping |
با مهر لاستیکی مهر کردن |
rubber-stamps |
با مهر لاستیکی مهر کردن |
rubber stamp |
با مهر لاستیکی مهر کردن |
input |
درون گذاشت |
input |
درون داد |
endogenous variable |
متغیر درون زا |
endocardium |
درون شامه دل |