English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English Persian
visionaries تصور غیرعملی
visionary تصور غیرعملی
Other Matches
abstracting غیرعملی
dreamful غیرعملی
fine spun غیرعملی
abstracts غیرعملی
abstract غیرعملی
impracticably بطور غیرعملی
impracticability چیز غیرعملی
imaginable تصور کردنی قابل تصور
imaginal تصور کردنی قابل تصور
fancy تصور
concept تصور
brainchild تصور
notional تصور
supposition تصور
fanciest تصور
suppositions تصور
conception تصور
ideas تصور ها
visualization تصور
imaginativeness تصور
tablature تصور
conceptualization تصور
presumptions تصور
presumption تصور
fancying تصور
fancies تصور
fancied تصور
conceptions تصور
supposal تصور
fictions تصور
notions تصور
notion تصور
visions تصور
concepts تصور ها
fiction تصور
ideas تصور
vision تصور
idea تصور
imaginations تصور
imagination تصور
internal conception تصور
prefiguration تصور قبلی
conceivability قابلیت تصور
pictures تصور وصف
fancies تصور کردن
fanciest تصور کردن
picturing تصور وصف
to form a notion تصور کردن
stereotypes تصور قالبی
fancy تصور کردن
fancying تصور کردن
conceptive تصور کننده
coneive تصور کردن
ween تصور کردن
unpremediated تصور نشده
trow تصور کردن
phantasm تصور خام
poetical imagination تصور شاعرانه
psychological make up تصور باطنی
public image تصور عمومی
to picture to oneself تصور کردن
legal fiction تصور حقوقی
image تصور خیالی
image تصور سیما
pictured تصور وصف
picture تصور وصف
ideate تصور کردن
whirligig تصور واهی
image force قوه تصور
images تصور سیما
imaginative faculty قوه تصور
images تصور خیالی
the power of imagination قوه تصور
imagining تصور کردن
to get the idea تصور کردن
plot رسم تصور
misconceptions تصور غلط
plots رسم تصور
imagine تصور کردن
plotted رسم تصور
misconception تصور غلط
imagined تصور کردن
imagines تصور کردن
supposing تصور کردن
stereotyping تصور قالبی
suppose تصور کردن
concept تصور کلی
concepts تصور کلی
visions خیال تصور
vision خیال تصور
if فرض تصور
fancied تصور کردن
stereotype تصور قالبی
inconceivable تصور ناپذیر
conceivable تصور کردنی
inconceivable تصور نکردنی
supposes تصور کردن
preconception تصدیق بلا تصور
supposable تصور کردنی مفروض
misconceive تصور غلط کردن
pejudgement تصدیق بلا تصور
preconceptions تصدیق بلا تصور
prejudication تصدیق بلا تصور
prejudgment تصدیق بلا تصور
porenotion تصور پیش از وقت
preconceive قبلا تصور کردن
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
porenotion تعصب بلا تصور
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
ideologist متخصص علم تصور
prefiguring از پیش تصور کردن
imaginably بطور قابل تصور
prefigures از پیش تصور کردن
inconceivably بطور غیرقابل تصور
inconceivability غیرقابل تصور بودن
gimcrack تصور واهی نخودهراش
incogitable غیر قابل تصور
prefigured از پیش تصور کردن
prefigure از پیش تصور کردن
idealistically از روی اعتقاد به تصور وخیال
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
imaginative دارای قوه تصور زیاد
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
tabula rasa فکر ساده وبدون تصور اطفال
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
approving تصور اینکه چیزی خوب است
approves تصور اینکه چیزی خوب است
approve تصور اینکه چیزی خوب است
idealism خیال پرستی مسلک اصالت تصور
lycanthrope کسی که تصور میکند گرگ شده است
lycanthropy تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
idegraphy علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
material theory of heat پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
graphics در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
ignisfatuus روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
visualizes تجسم کردن تصور کردن
visualizing تجسم کردن تصور کردن
visualised تجسم کردن تصور کردن
visualises تجسم کردن تصور کردن
visualising تجسم کردن تصور کردن
visualize تجسم کردن تصور کردن
visualized تجسم کردن تصور کردن
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
LCD چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com