English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English Persian
bribe تطمیع کردن رشوه
bribed تطمیع کردن رشوه
bribes تطمیع کردن رشوه
bribing تطمیع کردن رشوه
Other Matches
Every man has his price . هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
slush fund بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
corrupts معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupt معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupted معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
barrator قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
bribing تطمیع کردن
bribe تطمیع کردن
bribes تطمیع کردن
bribed تطمیع کردن
buy off تطمیع کردن
buy تطمیع کردن
buys تطمیع کردن
allure تطمیع کردن شیفتن
corrupting رشوه دادن رشوه خوار
corrupts رشوه دادن رشوه خوار
corrupt رشوه دادن رشوه خوار
corrupted رشوه دادن رشوه خوار
suborn به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
buy over با رشوه راضی کردن
greased چرب کردن رشوه دادن
grease چرب کردن رشوه دادن
greasing چرب کردن رشوه دادن
To oil someones palm. سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
allurement تطمیع
decoying وسیله تطمیع
baits مایه تطمیع
luring وسیله تطمیع
bait مایه تطمیع
luring فریب تطمیع
gudgeon وسیله تطمیع
lures فریب تطمیع
lured فریب تطمیع
lure وسیله تطمیع
decoyed وسیله تطمیع
lure فریب تطمیع
decoy وسیله تطمیع
baited مایه تطمیع
lures وسیله تطمیع
decoys وسیله تطمیع
lured وسیله تطمیع
enticed تطمیع بدام کشیدن
entices تطمیع بدام کشیدن
baiter تطمیع و وسوسه کننده
entice تطمیع بدام کشیدن
lures بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured بوسیله تطمیع بدام انداختن
blackmail رشوه
bribing رشوه
bodle رشوه
payola رشوه
bribes رشوه
blackmailed رشوه
blackmailing رشوه
corruption رشوه
backhander رشوه
baksheesh رشوه
the golden رشوه
boodle رشوه
palmoil رشوه
blackmails رشوه
bribery رشوه
bribed رشوه
manure رشوه
bribe رشوه
gifts and favours رشوه
bribery رشوه خورای
tamper رشوه دادن
bribable رشوه گیر
corruption رشوه خواری
give a bribe to رشوه دادن به
to get at رشوه دادن
superi or to bribery رشوه با ارتشا
bribe رشوه دادن
cottuptness رشوه خواری
corruptness رشوه خواری
bribing رشوه دادن
corruptible رشوه گیر
receive a bribe رشوه گرفتن
itchless رشوه نخور
pull strings <idiom> رشوه دادن
bribes رشوه دادن
venality رشوه گیری
get at رشوه دادن
clean fingered رشوه نگرفته
barrator رشوه خوار
tamper with رشوه دادن
bribery رشوه دادن
kickback <idiom> رشوه دادن
bribee رشوه گیرنده
bribery رشوه خواری
bribed رشوه دادن
briber رشوه دهنده
pay-off <idiom> رشوه دادن
to oil one's hand به کسی رشوه دادن
bribable قابل رشوه بودن
palms کش رفتن رشوه دادن
palm کش رفتن رشوه دادن
superi or to bribery رشوه یا ارتشا مستغنی
rake-off رشوه یا پول غیرمشروع
the judgewas corrupted داور به رشوه تطییع شد
venal فروتن رشوه خوار
itching palm دست رشوه گیر
corruptible رشوه خوار مرتشی
rake off رشوه یا پول غیرمشروع
bribed رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribe رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribery رشوه خواری پاره ستانی
bribing رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes رشوه پردازی پرداخت نامشروع
embracery اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
treating جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
muck rack کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com